Monday, December 31, 2012

چهارصد و چهل و هفت

صبوری یعنی اشتیاقی که به زمان مستهلک نمی شود. نه به زمان، نه به ردیفِ کارهای دیگر. صبوری یعنی مشتاق بودن برای آنچه دیگران کسالت بار می خوانند.

Sunday, December 30, 2012

چهارصد و چهل و شش

کامل و بی نقص یعنی آنچه درش خلل نیست. یعنی آنچه نیست. وجود نداشتن اما خود نقصی است که کامل را و بی نقص را می شکند در این دنیا. می فرستدشان به دنیای خیال. خیالی که آدمی را به تکاپوی بی پایانی می اندازد.

Saturday, December 29, 2012

چهارصد و چهل و پنج

نامِ دیگری است که آدم ها بر شوق می گذارند. شوقِ دوری است و دیدارِ دوباره ای در شایدِ آینده. از هراس و بی اعتمادی به پایداری و دوسویه بودنِ شوق است که این نامِ دیگر زاده می شود: دلتنگی.

Tuesday, December 18, 2012

چهارصد و چهل و چهار

مسافر به تعریفِ واژه نامه یعنی رونده از شهری به شهری دیگر. مسافر بودن اما به دل است. می شود مسافرت رفت اما مسافر نبود. مسافر اما نشسته روی ایوان خانه اش هم مسافر است.. از یک لحظه به لحظه ای دیگر در سفر است.

سفر و سکوت تا ده روز یا شاید یازده.

Monday, December 17, 2012

چهارصد و چهل و سه

شرم یعنی آنچه آدمی آموخته که شایسته نیست. آموزه ها درشان تردید هست. تردید تَرَکی است بر چهره ی شرم.

Sunday, December 16, 2012

چهارصد و چهل و دو

استراحت جازدن نیست. استراحت امید است. شوق است. در خودش یک فردای پرانرژی دارد. روزهای خوش.

Saturday, December 15, 2012

چهارصد و چهل و یک

جبن یعنی بددلی، ترس. یعنی دست و دلِ آدم که پیش از آغاز می لرزد. یعنی آن پیش گوییِ تلخی که یأس و ناکامی ای که به بار می آورد باعثِ محقق شدنش می شود.

Friday, December 14, 2012

چهارصد و چهل

زبان یعنی راهِ ارتباط. واژه لازمه اش نیست. موسیقی مثلا. یا رقص. یا حتی یک نگاه، یک لبخند. به یک فشارِ آرام دست بر شانه می شود ارتباطی برقرار کرد که به هزار و یک واژه نمی شود.

Thursday, December 13, 2012

چهارصد و سی و نه

بلوغ یعنی دیدن صور مختلف عشق. توانایی دریافتشان. توانایی بازپس دادن شان. دیدن اینکه مثلا مغرورانه در درد شریک نکردن و  نیز تقاضای همراهی و کمک هر دو می تواند از سر عشق باشد.

Wednesday, December 12, 2012

چهارصد و سی و هشت

نگرانی حاصل عشق نیست. زاده ی ترس است. زاده ی تردید. نگرانی مرگ را از زندگی نیرومندتر  دانستن است.

Tuesday, December 11, 2012

چهارصد و سی و هفت

عشق نوش داروی اندوه است. مهم نیست به چه، یا که. عشق در  ذاتش پر از زندگی است. و زندگی تغییر و تغیر است.

Monday, December 10, 2012

چهارصد و سی و شش

دلهره، هراس نیست. دلهره در هم آمیختگیِ امید است و شوق در مبارزه با هراس. نه این است و نه آن. چنگ در چنگِ هم انداخته، بر زمین غلتیده و آشفته است.

Sunday, December 9, 2012

چهارصد و سی و پنج

ترس یعنی مرگ را نفس کشیدن. یعنی تظاهر به زندگی. یعنی به خیالِ احتیاط و عمرِ شاید کمی طولانی تر، لحظه لحظه را مرگ آلود از کف دادن.

Saturday, December 8, 2012

چهارصد و سی و چهار

شورِ زندگی برقی است در نگاهِ پر لبخندِ آدمی که بی اعتنا به قالب هایی که آدم را با گذرِ سال ها سوق می دهند به سمتِ انعطاف ناپذیری، بدن را به رقص و ذهن را به نشاط، نرم و گرم نگاه داشته است.

Friday, December 7, 2012

چهارصد و سی و سه

آیه یعنی نشانه. دلخوشی مثلا. در زندگی اما گاهی همین آیه های ساده تر، قربانیِ پیچیده اندیشی می شوند.

Thursday, December 6, 2012

چهارصد و سی و دو

دل نامی است که آدم بر جای احساسات می گذارد. خانه ای است برایشان. انگار که تابِ ناملموس بودنشان را نمی تواند بیاورد. این است که بهشان مکان منتسب می کند.

Wednesday, December 5, 2012

چهارصد و سی و یک

بخشش یعنی خشمی که به زمان مستهلک می شود. یا شاید به یک حرکتِ لطف آمیزی در جهتِ تسکین. بخشش کنار زدنِ کینه هاست. بازگرداندنِ اعتماد اما قصه ی دیگری است.

Tuesday, December 4, 2012

چهارصد و سی

ایده جرقه نیست. از ناکجا نمی آید. ذهن آدم است که تکه پاره های شواهد و قرائن را به شیوه های مختلف کنارِ هم می چیند و بالاخره در یک زاویه معنا می یابد.

Monday, December 3, 2012

چهارصد و بیست و نه

خانه یعنی آن چهاردیواری که دلِ آدم درش گرم است. آن سقفی که زیرش آدم خوشی اش را، دردش را، رازِ دلش را بی هراس زندگی می کند.

Sunday, December 2, 2012

چهارصد و بیست و هشت

خاطره شمشیر است. تیغِ دو لبه است. خوشی ها و دردها را نگه می دارد. و با هر دو زخم می زند بر آدم.

Saturday, December 1, 2012

چهارصد و بیست و هفت

بدخلقی، تلاشی است برای جلبِ توجه. سرپوشی بر دردی نهان.

Friday, November 30, 2012

چهارصد و بیست و شش

در عداوت هم ارزی ای هست. عدو نیروی معادلی است در جهتِ خلاف. انکار اما، و بی تفاوتی، این هم ارزی را بر هم می زند.

پس نوشت. شاملو می گوید:
ابلها مردا
عدوی تو نیستم
انکارِ تواَم

Thursday, November 29, 2012

چهارصد و بیست و پنج

تظاهر دروغی است که از کلام فراتر می رود. می شود شنلی که زندگی را می پوشاند. فرقی نمی کند شنل شادی باشد بر تن اندوه یا چه. آرام نمی شود گرفت وقتی که هر آن ممکن است به نسیمی شنل کنار رود.

Wednesday, November 28, 2012

چهارصد و بیست و چهار

رفاقت آن آرامشی است که زبانِ آدم را باز می کند به گپ و گفتی از این در و آن در. به اعتمادی بی هراس. زمانی که می گذرد بی آنکه آدم به پرتگاهِ بی حوصلگی بیفتد.

Tuesday, November 27, 2012

چهارصد و بیست و سه

اندوه اصطکاکِ آدمی است با خودش. سایشی دردناک که آدمی را کندی متمایل می کند. چاره اش اغلب یک تکانه است؛ یک ضرب، یک دردِ جانکاه اما کوتاه.

Monday, November 26, 2012

چهارصد و بیست و دو

دخیل تقاضای دخالت کردن است. تقاضای اینکه کسی بیاید و بار و مسئولیت را به دوش بکشد و آدم را رها کند از آزادی.

Sunday, November 25, 2012

چهارصد و بیست و یک

دلمردگی یعنی ملامتِ خود بر کوچک ترینِ اتفاق ها، شوخی را به شماتت خواندن.

Saturday, November 24, 2012

چهارصد و بیست

مزاحمت به خود حقِ قضاوت دادن است درباره ی زندگی و اوقاتِ دیگری. مزاحمت گاهی در لباسِ خیرخواهی بر سرِ آدم می آید.

Friday, November 23, 2012

چهارصد و نوزده

آفرینش خودِ زندگی است. زندگی اگر زندگی به بار نیاورد خشکیده است. مرگ است که ذره ذره غرق می کند حیات را.

Thursday, November 22, 2012

چهارصد و هیجده

شرمندگی روی دیگر تقابلِ آدم است با خودش. شوق با باید و نبایدهای اغلب بی اساس.

Wednesday, November 21, 2012

چهارصد و هفده

ملاقات تنها تلاقیِ مسیرها نیست. ملاقات بیشتر از در یک زمان و در یک مکان بودن است. آن چیزهای کوچک و بزرگی است که در خاطر ثبت می شود.

Tuesday, November 20, 2012

چهارصد و شانزده

تعطیلات یعنی زمانی برای سبک کردنِ بارهای بر دوش. زمانی برای سپری کردن با عزیزان.

Monday, November 19, 2012

چهارصد و پانزده

فاصله و مسافت محک رفاقت است. آنکه تاب فاصله را نمی آورد بی دوام بوده. چند صباحی و بعد خاطره. بی دوامی رفاقت را بر فاصله نباید ملامت کرد. محک ها ناگزیرند به سختگیری.

Sunday, November 18, 2012

چهارصد و چهارده

حافظه اسفنج است. مجموعه ی تضاد هایی است که روز به روز و سال به سال در خود جذب می کند. بارِ تمامیِ لحظه ها و تصمیم ها.

Saturday, November 17, 2012

چهارصد و سیزده

عدالت، معنا نمی شود. عدالت قضاوت می طلبد. قضاوت آگاهیِ بی نقص. از آدمی بر نمی آید. با این حال شوقی هست که آدمی را به تلاش وامی دارد. کرباسی که همه مان سر و ته اش هستیم.

Friday, November 16, 2012

چهارصد و دوازده

لاطائلات، در لغت یعنی اباطیل. همان ها که دری وری گاهی می نامیم شان. در لاطائلات اما وزن و آهنگی هست. آهنگِ بیهودگی. آن اباطیلِ وزینی که خود را به لباسِ اهم و مهم در می آورند.

چهارصد و یازده

ادعا بر زبان آوردن نادیده است. تلاش است برای جلب باور. ادعا و انزوا جمع نمی شوند. ادعا میل برتری است بر دیگری. بر دیگران.

Wednesday, November 14, 2012

چهارصد و ده

عدد را آدمی به کار گرفت که بشمارد. که اندازه بگیرد. عدد ابزار است. کار را ساده می کند. دردِ سر، ساده انگاری بشر است که دست بر نمی دارد از شمردنِ نا شمردنی ها. اندازه گرفتنِ بی اندازه ها.

Tuesday, November 13, 2012

چهارصد و نه

عشق که هم رأیی نیست. ظرافتی است در رابطه که آدمی را مشتاقِ بودنِ کسی می کند حتی اگر خوب و بدشان خلافِ هم باشد. دریچه ای است که آدم را به ناپایداریِ آموزه های فرهنگِ تنگ بیدار می کند.

Monday, November 12, 2012

چهارصد و هشت

یأس یعنی امیدِ شکسته. یعنی شوقِ بر باد رفته. یعنی خیالِ بهتری که خاک شده. تمام.

Sunday, November 11, 2012

چهارصد و هفت

بلندپروازی زنده نگه داشتنِ شوقِ کودکانه ای است که هنوز غیرِممکن به دایره ی لغاتش تحمیل نشده.

Friday, November 9, 2012

چهارصد و شش

خانه فقط سقف و دیوار نیست. خانه فراتر از سرپناه است. آنجاست که دلِ آدم پناه می گیرد. آرامِ جان است.

Thursday, November 8, 2012

چهارصد و پنج

شهرت، شناسِ ناآشنایان بودن است. شنلی از خیال های دیگران است که آدمی را در بر می گیرد. نهان می دارد از خودش. و از دیگران.

Wednesday, November 7, 2012

چهارصد و چهار

آزادی شمشیر است. دو لبه. لبه ی تیزترش به سوی خود. زخمش بارِ مسئولیت.

Tuesday, November 6, 2012

چهارصد و سه

ماجراجویی بیرون زدن از گوشه ی امن است. قدم گذاشتن به ناکجا. به میانه ی نا شناخته. شوقِ دیدن است. شورِ حیات.

Monday, November 5, 2012

چهارصد و دو

کسالت پوسته است. کیسه ای است پر از بی قراری ها و ناآرامی ها. آن قدر آرام و بی هیاهو پر شده انبانِ کسالت، که آدم باورش شده که کاری نیست انجام بدهد. که راهی نیست.

Sunday, November 4, 2012

چهارصد و یک

سلاخی که فقط ساطور دست گرفتن و قلع و قمع کردن نیست. به سادگیِ چشم بستن بر درد است. خلاصه کردنش در یک عدد. آمار.

Saturday, November 3, 2012

چهارصد

نامنتظر یعنی شکافی بر چهره ی عادت. یعنی هر از چندی زنگِ پیش بینی ناپذیریِ حیات را تجربه کردن.

Monday, October 29, 2012

سیصد و نود و نه

چالش یعنی زندگی که می رود ورای توانِ شناخته تا آدمی ناشناخته اش را دریابد. به اختیار یا به بازیِ زندگی، چالش آنجا شروع می شود که بازگشتی در کار نیست.

Sunday, October 28, 2012

سیصد و نود و هشت

حافظه معدنِ لحظه های گذشته است. واژه ها و تصاویر. یک جرقه کافی است برای یافتن یا بازیافتنِ تونلی از یادهای فراموش شده.

Saturday, October 27, 2012

سیصد و نود و هفت

واقع بینی یعنی پایان دادن به تلاشِ متظاهرانه ی پر از خستگی با خواب.

Friday, October 26, 2012

سیصد و نود و شش

سوال اگر جواب داشته باشد سوال نیست. مقدمه است. جواب نقطه ای است که جانشینِ پیچ و خمِ علامتِ سوال می شود. هستیِ سوال به جست و جو است. به شوقِ کشف. به ندانستن های آگاهانه.

Thursday, October 25, 2012

سیصد و نود و پنج

قدردانی یعنی پاسخی لطف آمیز به هر کوچک ترین نشانه ی شوق و ملاطفت.

Wednesday, October 24, 2012

سیصد و نود و چهار

سکوتِ آدمی است با خودش، دروغ های در لفافه ی کتمان است. سکوت برف است و می شود سر فرو برد درش و ندید و نشنید، خوابید. مُرد.

Tuesday, October 23, 2012

سیصد و نود و سه

صمیمیت یعنی رفاقتی آمیخته به شراکت در رازهای کوچک و شادی های بزرگ.

Monday, October 22, 2012

سیصد و نود و دو

آزادی که به قفسی که آدم را در بر گرفته نیست. قفس همیشه است. زمان. مکان. آزادی در دلِ آدم است. در ذهنش. خیالی است که پر می کشد، فکری است که دیوارهای آموزه های سالیان را در می نوردد. بی مکان می شود. بی زمان.

Monday, October 15, 2012

سیصد و نود و یک

وقفه مرگ نیست. آرام گرفتن است در میانه ی هیاهو. چندی فاصله گرفتن. ذهنِ متلاطم را به سکوت تسلی دادن.

یک هفته وقفه. نیازم به سکوت.

Sunday, October 14, 2012

سیصد و نود

هماهنگی یعنی مهارتِ اشارات را خواندن. حاصلِ تمرین است. نگاهی تیزبین می خواهد و حساسیتی برآمده از توجه.

Saturday, October 13, 2012

سیصد و هشتاد و نه

نفرت، همین نفهمیدن های قدیمی است. باورِ اینکه درکی حاصل نخواهد شد. سفت و سخت چسبیدن به زاویه ی دیدِ خود.

Friday, October 12, 2012

سیصد و هشتاد و هشت

قیاس سنجش است. سنجش چیزی بر مبنای چیزی دیگر. مناسبت میان شان ضرور است. مع الفارق است اگر آدمی را بخواهیم قیاس کنیم با آدمی دیگر.

Thursday, October 11, 2012

سیصد و هشتاد و هفت

محبت ساده است. دلی است که می گیرد وقتی که تلاش می کند غم و خستگی دیگری را پاک کند اما نمی تواند آن طور که می خواهد.

Wednesday, October 10, 2012

سیصد و هشتاد و شش

دلگرمی یعنی حضورِ کسی که در روزهای سرما و سستی، گرما و شور و شوق بریزد در دلِ آدم.

Tuesday, October 9, 2012

سیصد و هشتاد و پنج

مبارک یعنی خوش ورای انتظار. انتظار که نباشد، هر نفس مبارک است؛ خجسته، بی هیچ سرخوردگی.

Monday, October 8, 2012

سیصد و هشتاد و چهار

اعتماد یعنی شریکِ ناگفته ها دانستن. در دایره ی نگفتنی ها راه دادن. دایره ی سکوت و اشارات. دایره اما وقتی در هم شکست مرزی نمی ماند میان درون و بیرون.

Sunday, October 7, 2012

سیصد و هشتاد و سه

نگرانی های پیش از موعد چیست جز واقع پنداشتنِ قصه بافیِ ذهن؟ پیش داوری است. همان که اغلب به احتیاط برچسب می خورد یا عقلِ سلیم.

Saturday, October 6, 2012

سیصد و هشتاد و دو

فعالیتِ مفید که فقط درس و پژوهش نیست. یک وقت هایی تمامِ روز می گذرد به گپ و گفت های به تعویق افتاده. مفید را احساسِ رضایتِ آخرِ شب تعریف می کند وقتی که قبل از خواب به روزت فکر می کنی.

Friday, October 5, 2012

سیصد و هشتاد و یک

گپ و گفت یعنی کمر راست کردن. به کلام بار را سبک کردن. بار زمان را. بار زمانه را.

Thursday, October 4, 2012

سیصد و هشتاد

اخلاق در تجرید ساده است. وقتی تمام جزییات می شوند زواید قابل حذف. اخلاق اما تردید است. آگاهی به این تردید.

Wednesday, October 3, 2012

سیصد و هفتاد و نه

تشویق، شوق را با شوق جمع زدن است. ضرب کردن اشتیاق تو است در من. به سادگیِ یک کلامِ به موقع یا فشارِ مؤیِد دستی بر شانه.

Tuesday, October 2, 2012

سیصد و هفتاد و هشت

آسایش، خیالِ آدم است که از زیرِ بارِ دغدغه ها خودش را خلاص می کند.

Monday, October 1, 2012

سیصد و هفتاد و هفت

خسته یعنی پایانِ یک روزِ طولانی و ملامت شدن برای خطای ناکرده.

Sunday, September 30, 2012

سیصد و هفتاد و شش

امید یعنی زندگی کردنِ آموخته ها، که احتمالِ صفر که محال نیست. در را باز گذاشتن برای آن ضعیف تر احتمال ها که نای بر در کوفتن ندارند. راه دادن شان در زندگی.

Saturday, September 29, 2012

سیصد و هفتاد و پنج

سر و سامان یعنی سکان زندگی را دست گرفتن. ناله را با حرکت تاخت زدن.

Friday, September 28, 2012

سیصد و هفتاد و چهار

خطا که اشتباه نیست. خطا لاپوشانی اشتباه است. کتمان. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن.

Thursday, September 27, 2012

سیصد و هفتاد و سه

تردید بازیِ شاید بشود هایی است که از هستِ الان آب می خورد. قصه گو-پاره ی ذهن است که جولان می دهد.

Wednesday, September 26, 2012

سیصد و هفتاد و دو

درک را بی تقابل چه طور می شود تعریف کرد؟ رو در رویی می سازدش. رو در رویی با چاشنیِ تلاشی برای همپایی.

Tuesday, September 25, 2012

سیصد و هفتاد و یک

عشق یعنی گرمایی که نمی گذارد آفتاب بر دلی سرد و خشمگین غروب کند. نیرویی که بر لجبازی چیره می شود و ذهنِ منصفِ آدمی را بیدار می کند.

Monday, September 24, 2012

سیصد و هفتاد

کارما. اینکه واژه از چه زبانی ریشه گرفته در معنی اش بی تأثیر است. واژه ای است برای توصیفِ اصلِ بقای روابطِ انسانی. برای توصیفِ واکنشی که در پسِ هر کنش هست.

Sunday, September 23, 2012

سیصد و شصت و نه

قفس یعنی سرپناه، حفاظ، جایی برای زنده بودن، برای نفس کشیدن فقط. تنگ اما، خیلی تنگ برای پرواز، یا حتی رویایش.

Saturday, September 15, 2012

سیصد و شصت و هشت

استراحت یعنی آرام گرفتن. قرار یافتن. پریشانی را به چندی توقف تسکین دادن.

هشت روز می روم که استراحت کنم. هشت روز سکوت.

Friday, September 14, 2012

سیصد و شصت و هفت

درد، زبانِ تن است برای درخواست های پشتِ گوش انداخته شده، استراحت های به فردا حواله شده، بی مبالاتی ها.

Thursday, September 13, 2012

سیصد و شصت و شش

عمر یعنی عبور، یعنی تغییر. عددِ ساعت و روز و ماه و سال نیست. عدد می گوید یک سال تمام شد. بر عمرِ اینجا اما، و بر عمرِ من تغییر بیش از یک سال است.

Wednesday, September 12, 2012

سیصد و شصت و پنج

تنش، خستگی است توأم با تقاضایی ورای توانِ آدمی در آن برهه از زمان.

Tuesday, September 11, 2012

سیصد و شصت و چهار

بی قراری یعنی از این شاخه به آن شاخه پریدن. یعنی شاخه ها را همه با هم خواستن. یعنی سنگریزه هایی که از دستِ آدم سر می خورند.

Monday, September 10, 2012

سیصد و شصت و سه

فاجعه اتفاق نیست. هستیِ فاجعه در انفعالِ آدمی است در قبالِ اتفاقاتی که بر سرش آمده. سکان را که دست بگیری، نیست می شود.

Sunday, September 9, 2012

سیصد و شصت و دو

شب حدِ فاصلِ بینِ دو روز است. مرز را خواب است که محکم می کند. این است که بعد از شب بیداری، آدم نمی داند تا کجا دیروز بوده و از کجاش امروز شروع شده.

Saturday, September 8, 2012

سیصد و شصت و یک

مرخصی یعنی رهایی از کار به اذنِ رئیس. رئیسی که نباشد مرخصی هم بی معنی می شود. از این جیب به آن جیب.

Friday, September 7, 2012

سیصد و شصت

خستگی یعنی حالی که دو ساعت را به هیچ تبدیل می کند. ناکافی برای هرکاری. ناکافی برای استراحت حتی.

Thursday, September 6, 2012

سیصد و پنجاه و نه

دلهره، ذهن است که بی موقع به چیزی می پردازد. خیال است که به بیراهه می رود. دلهره از همان نیرویی آب می خورد که امید. مثل کابوس که از همان سرچشمه که رویا.

Wednesday, September 5, 2012

سیصد و پنجاه و هشت

غمخواری گوش دادن است، نه از آن دست که سنگِ صبور. که گوش دادنی از جنسِ عشق. پاسخی از جنسِ درک. تلاشی آگاهانه برای بهبود.

Tuesday, September 4, 2012

سیصد و پنجاه و هفت

معبد، جایی است برای آرام گرفتن. برای مواجهه با خود، برای نقاب به کناری افکندن. برای بعضی پرستشگاهِ حق است و محلِ عبادت. حق اما مگر می تواند با ناراستی و نقاب به یک جوی رود؟

Monday, September 3, 2012

سیصد و پنجاه و شش

عادت توقعی است بر تکرارِ آنچه در ذهنِ آدمی برچسبِ معمول خورده است. توقع آفتِ هیجان است. آفتِ شوق. مرگِ حواس.

Sunday, September 2, 2012

سیصد و پنجاه و پنج

فرجام نهایتِ قصه است. آنجا که هر آنچه در طولِ قصه پیش آمده ناپدید می شود در برابرِ ابدیتِ فصلِ آخر. زندگی اما فصلِ آخر ندارد. این است که آدم تا هست، به فرجام نمی رسد.

Saturday, September 1, 2012

سیصد و پنجاه و چهار

خاطره تصویری، صدایی، تماسی، یا تجربه ای است در گذشته که در ذهن چنان پر رنگ می شود که مسیر حواس به مغز را وارون طی می کند. زنده می شود.

Friday, August 31, 2012

سیصد و پنجاه و سه

کدام واژه، کدام تعبیر توصیف می کند آدمی را که پاسخِ درخواست را فقط در آری می بیند و بر نه چنان می خروشد که آگاه شوی که خواهش، از سرِ عادت بوده فقط؟

Thursday, August 30, 2012

سیصد و پنجاه و دو

زیبایی پیش بینی ناپذیر است، آنگاه که حواسِ آدمی نوازش می شود به در هم آمیختگیِ اجزایی که تنهایی شان را به بی اعتنایی می گذرانده. اما ترکیب شان می شود ردی عمیق از لذتی از ناکجا وارد آمده بر خاطر.

Wednesday, August 29, 2012

سیصد و پنجاه و یک

نگرانی، شمشیرِ دو لبه ی علاقه است. نشانِ محبت است، نامحسوس، در دلِ ایشان. بندِ اسارت است در دستشان. در فریادشان برای محافظت از تو در برابرِ نامعلومی که در یأس شان جز شر نیست.

Tuesday, August 28, 2012

سیصد و پنجاه

واکنش یعنی چگونه ای که در اختیارِ آدم است. یعنی نوبتِ بازی را چه طور استفاده کردن. واکنش یعنی فعالیت را برگزیدن به جای انفعال.

Monday, August 27, 2012

سیصد و چهل و نه

بغض اندوهی است که مرهمی برایش در این نزدیکی نیست. بغض فریادی است که گوشی برایش در این نزدیکی نیست. بغض اشکی است که آغوشی برایش در این نزدیکی نیست. از فاصله آب می خورد.

Sunday, August 26, 2012

سیصد و چهل و هشت

لطف بار نیست. لطف، اجابتِ خواهش است به پاسِ عزتِ خواهنده، به شوقِ دیدنِ شادی اش. پشتِ گوش که انداخته شد، به زحمتی می ماند. دیگر نه برای خواهنده شادی می آورد و نه لطف است.

Saturday, August 25, 2012

سیصد و چهل و هفت

طنین یعنی تکرارِ صدا در سکوتِ بیکرانه ی ذهن. پژواکی از گذشته، که پرده می اندازد بر آواهای اکنون.

Friday, August 24, 2012

سیصد و چهل و شش

آفرینش یعنی دست را در گِل فرو کردن؛ تا آرنج. شکل دادنش به ضرب و نوازش. و بعد، صبوری کردن تا که خشک شود.

Thursday, August 23, 2012

سیصد و چهل و پنج

تأخیر یعنی زمان را دیدن که تنها یکی پایه ی ارجحیت است. معادله را گسترده کردن تا که دیگر معیارها را هم پوشش دهد.

Wednesday, August 22, 2012

سیصد و چهل و چهار

اعتماد، به امانت سپردنِ اسرار است. امانت یک بار که برباد رفت، جبران و بازیافتن اش اگر نه ناممکن، تلاشِ پسیشه می طلبد.

Tuesday, August 21, 2012

سیصد و چهل و سه

طبیعی هم مثلِ انسانی از آن صفاتی است که هر چیزی را شامل می شود. حتی آنچه در نظرِ اول خلاف می نماید. طبیعی هر چیزی است که هست، همان طور که انسانی هر چیزی است وابسته به انسان. در انسانی نشانی از خوب یا بد نیست. همان طور که در طبیعی.

Monday, August 20, 2012

سیصد و چهل و دو

سوءتفاهم، نفهمیدن یا به اشتباه فهمیدن است. بی غرض. دردِسر آنجاست که خواسته های نهان، پرده می شود بر فهم. هر تلاشی به بیراهه می رود.

Sunday, August 19, 2012

سیصد و چهل و یک

اتهام زدن یعنی قضاوت و حکم، بی فرصتِ دفاع. یک سویه.

Saturday, August 18, 2012

سیصد و چهل

مطلق، بی چون و چراست. بی قید است. آدم مقید است اما. به بندِ زمان، به زنجیرِ حواس، به قفسِ خاطرات، تجربیات و درایت.

Friday, August 17, 2012

سیصد و سی و نه

بازیگوشی بر هم زدنِ روالِ معمول است. اهم و مهم های غالب را به کناری گذاشتن و از سرِ نو تعریف کردن شان.

Thursday, August 16, 2012

سیصد و سی و هشت

سپاس تلاشی است برای شریک کردنِ یاریگرت در شادی. در کمک کردن اما شادی ای هست که آدمی را بی نیاز می کند از این همه.

Wednesday, August 15, 2012

سیصد و سی و هفت

عزتِ نفس یعنی نظرِ دیگران را جُستن درباره ی علایق شان. نه از سرِ ناچیز خواندنِ نظرِ خود، که از سرِ یگانگی ها.

Tuesday, August 14, 2012

سیصد و سی و شش

جوانی یعنی توانِ امید بستن، تکاپو برای برآوردنِ آرزوها. تفاضلِ سال ها فقط یک عدد است، بی ربط به زندگی.

Monday, August 13, 2012

سیصد و سی و پنج

مسئولیت اهمیتی است که آدمی برای کسی یا چیزی قائل می شود. انگیزه ای است که بر خستگی چیره می شود.

Sunday, August 12, 2012

سیصد و سی و چهار

رفاقت یعنی من که خیال می کنم خود خواهی است فلان آرزو، و تو که خیال می کنی برآوردنش لطف است و کاری است که باید بشود.

Saturday, August 11, 2012

سیصد و سی و سه

رسوب یعنی سکون و کهولت. یعنی آنچه به بی توجهی ریشه می دواند و به فراموشی تثبیت می شود.

Friday, August 10, 2012

سیصد و سی و دو

 دلهره یعنی آلودگیِ امید به یأس. ترس نیست. ترس به یک لحظه می ریزد به دلِ آدم. دلهره اما آرام آرام سرک می کشد و نامحسوس آدم را غرق می کند.

Thursday, August 9, 2012

سیصد و سی و یک

زمان مایه ی تفاوتِ غرولندِ زیرِ لب است و فریاد. درد وقتی یکباره می آید فریاد می شود و وقتی مرورِ زمان می آوردش، غرولند. درد همان است. یکبارگی و شوک اما نه.

Wednesday, August 8, 2012

سیصد و سی

یک حدِ میانه ای هست، بینِ شتاب زدگی و مس مس کردن. آنجا که کارها انجام می شود. حاصلِ بهینه سازیِ کیفیت از یک سو و زمانِ صرف شده از دیگر سو. نمی دانم چرا واژه ای برای این حدِ میانه در ذهنم نیست.

Tuesday, August 7, 2012

سیصد و بیست و نه

آشفتگی نسبی است. اختلال است در نظمی که انتظارش می رود. وگرنه بی توقعِ ترتیبی در آنچه خواهد بود، آشفتگی را در قیاس با چه تعریف کنیم؟

Monday, August 6, 2012

سیصد و بیست و هشت

سوء تفاهم یعنی به بیراهه رفتنِ ترجمانِ واژگان و حرکات. یعنی بی اهمیتِ من که مهم و شاید حتی اَهَمِّ دیگری است.

Sunday, August 5, 2012

سیصد و بیست و هفت

فرق است میانِ هنجار و اخلاق. هنجار آن است که عموم می کند و اخلاق؟  کیست که تعریفِ جامع و مانع بدهد از اخلاق؟

Saturday, August 4, 2012

سیصد و بیست و شش

فداکاری در خودش منّت دارد. منّت و انتظار و تظاهر. باید واژه ای باشد برای وقتی که آدم برای دلِ خودش کاری می کند که دیگری خوش شود. بی منّت. بی توقعِ دیده شدن حتی. برای دیدنِ خوشی اش فقط. باید واژه ای باشد، واژه ای غیر از فداکاری. شاید عشق.

Friday, August 3, 2012

سیصد و بیست و پنج

قناعت یعنی بعد خرسندی ای که یک فنجان قهوه ی ترک می آورد، بعد از یک روزِ سخت. یعنی بزرگداشتِ لحظه و هست.

Thursday, August 2, 2012

سیصد و بیست و چهار

لقب، سوار کردنِ صفتی است بر نام. خلاصه کردنِ یک آدم است با همه ی پیچیدگی هاش در یک واژه. چه مدح باشد، چه ذم، ستم است در حقّ انسان.

Wednesday, August 1, 2012

سیصد و بیست و سه

آرزو برای نرسیدن است. شایدی است در ذهن که آدم را به حرکت می آورد. "شاید" وقتی که شد، می شود آنچه بود: خاطره. خاطره نیرو است، توان است. اما برای حرکت، برای گذر از آنچه بود، شایدی لازم است.

Tuesday, July 31, 2012

سیصد و بیست و دو

تفاوتِ ظریفی هست میانِ سردرگمی و سرگردانی. این یکی درونی است و آن یکی را هر رهرویی ممکن است تجربه کند، چه سفرش به درون باشد و چه هجرت.

Monday, July 30, 2012

سیصد و بیست و یک

بیچارگی تلاشِ آدم است برای از سر باز کردن، برای دست برداشتن، برای یأس. بهانه ای است که آدمی را از امید، از زندگی باز می دارد.

Sunday, July 29, 2012

سیصد و بیست

مرگ از کار افتادنِ تن نیست. مرگ سوختنِ تمامیِ رویاهاست بی آنکه امیدی یا آرزویی جوانه بزند از خاکسترشان. بددلی و یأس است که به اشتباه واقع بینی پنداشته می شود.

Saturday, July 28, 2012

سیصد و نوزده

آقای بولگاکف جُبن را می گفت که بزرگترین گناه است. آنچه پرهیز از آن شایسته است.

Friday, July 27, 2012

سیصد و هیجده

منش یک حرکت یا یک کلام نیست. عمل ها و عکس العمل ها همه، آب خورِشان همان است. منش. این می شود که یک برخورد از یک نفر بر دل می نشیند و از دیگری بیجا می نماید.

Thursday, July 26, 2012

سیصد و هفده

معذرت خواهی یعنی خود را به توجیه تبرئه نکردن. یعنی اندک خطای خویش را در قیاس با انبوهِ کاستی های جهان ناچیز نپنداشتن که این سیلاب از همین اندک ها آب می خورد.

Wednesday, July 25, 2012

سیصد و شانزده

واژه ابزارِ ارتباط است. و با این حال هر واژه یگانگیِ هر انسان را در خود دارد. واژه مرزِ باریکِ میانِ عزلت و همراهی است. پرده ای موهوم میانِ درک و سوءِ تفاهم.

Tuesday, July 24, 2012

سیصد و پانزده

به فالِ نیک گرفتن یعنی راه دادن به خوش بینِ درون که هم نشینِ واقع بین شود. یعنی بی تفاوت نگذشتن از بهانه های ساده ی شادمانی.

Monday, July 23, 2012

سیصد و چهارده

تأخیر یعنی کاری را پشتِ گوش انداختن. یعنی اهمّی یافتن. که هر مهمی اهمی دارد. و گاهی ذهن است که به بازی می گیرد اولویت ها را.

Sunday, July 22, 2012

سیصد و سیزده

طعنه دامنِ تنگ و کفشِ پاشنه بلند است به پای او که ما را به تحقیر دخترانه می دید و اداهای غیورمردان بازیِ هر روزه اش بود.

Saturday, July 21, 2012

سیصد و دوازده

عمر زمانی نیست که بر آدم می گذرد. گذرِ آدم است. آدمی را رفتن و باز رفتن و دیدن هاست که عمر می بخشد. سفرهای ذهن. سفرهای تن.

Friday, July 20, 2012

سیصد و یازده

پشیمانی از جنسِ تردید است. تردیدِ بعد از عمل. مقایسه ی قصه های محتمل، با واقعِ اکنون. شاید با هست. و هست هیچ وقت به بی نقصیِ قصه و شاید نمی شود.

Thursday, July 19, 2012

سیصد و ده

بی قراری یعنی حرف زدن با یکی و فکر کردن به کاری دیگر، انجام دادنِ کاری و فکر کردن به رفتن به جایی، رفتن به جایی و فکر کردن به حرف های ناتمام. بی قراری یعنی پرش، یعنی ناتمام های پی در پی.

Wednesday, July 18, 2012

سیصد و نه

دوست داشتن یعنی اعتماد، یعنی در را باز کردن، پرده ها را کنار زدن، نترسیدن.

Tuesday, July 17, 2012

سیصد و هشت

توقع یعنی امید را واقع پنداشتن. ارجحیتِ آرزو بر هست. یعنی نشناختن. نفهمیدن. ناشناخته را به زنجیرِ شناختِ معوجِ خویش به بند کشیدن.

Monday, July 16, 2012

سیصد و هفت

خوشبختی یعنی دیدنِ جوششِ شادی در هر حرکتش، هر واژه ای که بر لبش می آید، در هر نگاهش.

Saturday, July 7, 2012

سیصد و شش

رفاقت یعنی نگاه کردن به عمقِ چشم ها و اندوه را و خشم را و جتی نفرت را دیدن و پیمان بستن با خود برای درنوردیدنِ دورترین کرانه ها تا که زندگی برگردد به این چشم ها.
***
سکوت تا هشت روز دیگر...

Friday, July 6, 2012

سیصد و پنج

دانش حاصلِ استدلال است، استنتاج و منطق. آدمی اما تمام منطق و دلالت نیست. باور دستگیرِ آن پاره از آدمی می شود.

Thursday, July 5, 2012

سیصد و چهار

تردید یعنی مبارزه ی امید با یأس. کلنجارِ شهامت با هراس.

Wednesday, July 4, 2012

سیصد و سه

بازی ورای تفریح است و لحظه های خوشِ رهایی کودکِ اسیر. بازی همین تهدیدهای هرروزه و دل نگرانی های هر لحظه است. همین تعاملاتِ هرروزه. هر کلام و هر حرکت تاسی است که انداخته می شود به امیدِ شِشِ زندگی.

Tuesday, July 3, 2012

سیصد و دو

تمسخر خشونتِ توسری خورده است. ریشخند، انتقامِ پَست است. طعنه، تعاملِ آمیخته به خشونت. تظاهری است به تمدن و فرهنگِ عدمِ خشونت، در اوجِ خشونت.

Monday, July 2, 2012

سیصد و یک

تنبلی یعنی یک بار تلاش. در دل و شاید حتی ناآگاهانه آرزو کردن برای شکست. و سرخوشانه شکست را بهانه کردن برای رها کردن.

Sunday, July 1, 2012

سیصد

پشتگرمی یعنی صدای پشت تلفن که می گوید تعارف که نداریم ما با هم و می دانی که از تهِ دل است.

Saturday, June 30, 2012

دویست و نود و نه

کینه یعنی بغضی که مجالِ اشک شدن نیافته، سکوتی که مجالِ فریاد شدن نداشته، دردی که به رسمیت شناخته نشده. یعنی دست به دست دادنِ مغلوب ها و چیرگی شان.

Friday, June 29, 2012

دویست و نود و هشت

سعادت یعنی عطرِ یک هلوی خنک در یک بعد از ظهرِ گرمِ تابستان.

Tuesday, June 26, 2012

دویست و نود و هفت

ویرانه را پشتِ سر گذاشتن یعنی امید و شوق به زندگی. مرده را دفن کردن هم. گذشته را رها کردن نیز.

پی نوشت. روزه ی اینترنت تا جمعه.

Monday, June 25, 2012

دویست و نود و شش

سرشار یعنی پر، یعنی لبالب، یعنی به مرز رسیدن. به آستانه ی محدودیت. و رفتن. فراتر. تا بی مرزی.

Sunday, June 24, 2012

دویست و نود و پنج

خوشبختی یعنی خنده ی توی صداش وقتی که برایم قصه می گوید. قصه های زندگی. قصه های خوشی.

Saturday, June 23, 2012

دویست و نود و چهار

صمیمیت یعنی درکِ متقابل. یعنی حیرتِ شیرینِ اعتمادی آمیخته به شوخی های شیرین. عاری از قضاوت و شتابزدگی.

Thursday, June 21, 2012

دویست و نود وسه

قمار یعنی همین من، همین فرداهای نامعلوم، همین امید. یعنی نهالِ آرزو را آب دادن برای شکفتنِ گُلِ "شاید".

Wednesday, June 20, 2012

دویست و نود و دو

مبارزه یعنی آرامِ بر باد رفته. یعنی تلاش برای اثباتِ هستی که هست و نیازش به اثبات فقط در پست و بلندِ ذهنِ مبارز است.

Tuesday, June 19, 2012

دویست و نود و یک

حسرت یعنی پیاده روی در جایی که جان می دهد برای در آغوش کشیدن و دل را زمزمه کردن؛ تنها.

Monday, June 18, 2012

دویست و نود

مسافرت یعنی گامی خارج از چارچوبِ روزمرگی. مسافت کمترین اهمیت را دارد. ذهن باید به پرواز در آید. وگرنه آدم تا آن سوی کهکشان هم برود مسافرت نکرده است.

Sunday, June 17, 2012

دویست و هشتاد و نه

نقطه، در ریاضیات  بی بُعد است. کمینه ی هست است. موهوم است. غیر قابلِ ترسیم. در کلام اما همین بی بُعد می شود تفاوتِ زخم و رحم. همین بی بعد می شود قوام بخشِ پایان هر حرف.

Saturday, June 16, 2012

دویست و هشتاد و هشت

بدهی یعنی به اشتباه یا از سرِ نیازی پیش بینی نشده، فراخنای زندگی را گسترش دادن و مرزها را رد کردن. بدهی حسابی است بین آدمی و وسعش. 

Friday, June 15, 2012

دویست و هشتاد و هفت

قصه و افسانه تلاشِ آدمی است برای خدایی کردن. برای آفریدن، نه فقط تن، که روح هم. ظرف است؛ و مظروف احساسات و افکار. نهانِ راوی است در لفافه یا آشکار.

Thursday, June 14, 2012

دویست و هشتاد و شش

توهم، پرده ای است در ذهن. می ایستد میان قوهِ ادراک و حواس. اندرونی را مجزا می کند از بیرون. بی منفذ.

Wednesday, June 13, 2012

دویست و هشتاد و پنج

تردید، لرزشِ قدم است، دلهره ی نرسیدن است در یک قدمیِ مقصد، پایین را نگاه کردن است روی پلی باریک.

Tuesday, June 12, 2012

دویست و هشتاد و چهار

بشارت، یعنی نشانه، یعنی اشارتی به خوشی های در راه، به آرزوهای در آستانه ی برآورده شدن.

Monday, June 11, 2012

دویست و هشتاد و سه

تفوق یعنی نگاهی که افقی می بیند فراخ تر، دورتر، وسیع تر. تفوق یعنی سَری که پر است از تصاویری که دیگران ندیده اند. پر از خاطراتی که برای دیگران افسانه است.

Saturday, June 9, 2012

دویست و هشتاد و دو

معجزه درآمیخته ی حوصله است و امید و باور. کنار گذاشتنِ پیش داوری ها. داوری ها.

Friday, June 8, 2012

دویست و هشتاد و یک

نماد بندِ نازکی است که چیزهای به ظاهر بی ربط را به هم گره می زند. زنگی است که به صدا در می آید و یادهایی را از پستوهای ذهن می گشد بیرون.

Thursday, June 7, 2012

دویست و هشتاد

قصه، زندگی را لباسِ خیال پوشاندن است. هنرِ اندازه بریدن و ظریف دوختنِ خیال که به قامتِ زندگی اندازه باشد، روایتی می سازد که در ذهن نقش می بندد.

Wednesday, June 6, 2012

دویست و هفتاد و نه

شگفت، رخدادِ مطلوب اما نامحتملی است، که درست وقتی خیال می کنیم نامحتمل مبدل شده به ناممکن، رخ می نماید. انگار کن که شبی ابری بروی پیاده روی. و درست وقتی فکر می کنی الان است که باران ببارد، مهتاب چکه کند از آسمان.

Tuesday, June 5, 2012

دویست و هفتاد و هشت

اتفاق یعنی توافق و همکاری. وقتی هزار و یک پدیده، کوچک یا بزرگ، دست می دهند به دستِ هم. تا آینده ای محتمل، تبدیل شود به گذشته. محتوم.

Friday, June 1, 2012

دویست و هفتاد و هفت

شکست یعنی فرصتی برای تأمل و از سرِ نو شروع کردن. همان طور که ویرانی مجالی است برای محکم تر از قبل ساختن.

***

مرخصی. تا سه شنبه.

Thursday, May 31, 2012

دویست و هفتاد و شش

نوشتن یعنی تعامل همراه با درنگ. یعنی مجالی برای فکر کردن. مزمزه کردنِ واژگان.

Wednesday, May 30, 2012

دویست و هفتاد و پنج

جنون دست برداشتن از حساب و کتاب های معمول است. هشدارهای ترس را نشنیدن، زمزمه ی شوق را پی گرفتن. حتی بعد از سال ها.

Tuesday, May 29, 2012

دویست و هفتاد و چهار

خواب با استراحت فرق دارد. خواب ذهن را رها کردن است که برود برای خودش پرسه بزند. پرسه های آرام مجالِ استراحت است. اما ناآرام ها باری می شود بر تن حتی. آن قدر که بیدار می شوی. خسته تر از قبل.

Monday, May 28, 2012

دویست و هفتاد و سه

کلافگی و اضطرار، نیروی محرک است. آدمی را به پیش می راند. به آفرینش وامی داردش. خداوندگارِ هستی می سازدش.

Sunday, May 27, 2012

دویست و هفتاد و دو

آزادگی یعنی وارستگی و حریت. دهخدا اما می گوید این تمامش نیست. آزادگی را می گوید علاوه بر این ها یعنی آسایش، آسودگی و شادی. آزادگی یعنی همتِ بلند و آگاهیِ مدام به بندهای خودخواسته. اندوه های خود خواسته.

Saturday, May 26, 2012

دویست و هفتاد و یک

بی وطن کولی نیست. آواره هم نیست. بی وطن رنگِ آسمانش به اینکه کدام سوی مرز باشد وابسته نیست. بی وطنی تصمیمی است به از یاد بردنِ مرزها.

Friday, May 25, 2012

دویست و هفتاد

تسلا یعنی ته-مزه ی غمی که تمامِ تلاشش را کرده که فرو بدهد وقتی که زنگ می زندم که بگوید حالش خوب است. 

Wednesday, May 23, 2012

دویست و شصت و نه

خودشناسی یعنی گوشی شنوا برای شنیدنِ ناله هایی که در هزار پستوی ذهن دفن شده اند. یعنی ذهن را بازداشتن از زنده به گور کردن شان. قصه را پیش از به سرانجام رسیدن نمی شود دفن کرد.

Tuesday, May 22, 2012

دویست و شصت و هشت

فراغت یعنی رهایی از بار. یعنی مجالی برای استراحت. دراز کشیدن زیرِ آفتاب و تن به نوازشش سپردن و خیال را در باغِ ذهن رها کردن

Monday, May 21, 2012

دویست و شصت و هفت

روزه خویشتن داری است. پرهیز است. نه فقط از آنچه به درون می رود، به دل. که مراقبت از آنچه بیرون می آید.

Sunday, May 20, 2012

دویست و شصت و شش

تنهایی با عزلت فرق دارد. عزلت به انتخاب است و تنهایی گاهی به ناچار. تنهایی آن است که از میانِ هزاران نام یکی را بر می گزیند به هر دلیل یا حتی بی دلیل، می گردد پیِ کسی به آن نام و همین طور بی مقدمه می گویدش سلام.

Saturday, May 19, 2012

دویست و شصت و پنج

موج آن است که می آید چندی، و در برت می گیرد و می کشاندت به این سو و آن سو. آب فقط یک نوعش است. فکر هم هست. حس هم هست. خستگی هم هست. بیماری و تب. این ها همه موج اند. می آیند. می روند.

Friday, May 18, 2012

دویست و شصت و چهار

درد فریادِ تن است. وقتی که نشانه هاش را همه نادیده انگاشته است. به فریاد می آید. یاری می طلبد. پشتیبان. یا اقلاً استراحتی چند. تجدیدِ قوا.

Thursday, May 17, 2012

دویست و شصت و سه

ملاحظه ترسی است که لباسِ محبت و رفاقت را می دزدد و متظاهرانه دم از نزدیکی می زند.

Wednesday, May 16, 2012

دویست و شصت و دو

آسایش یعنی صبح بیدار شدن و دوباره غلت زدن و موج خواب را گذاشتن که در بگیرد آدم را. بی دغدغه.

Tuesday, May 15, 2012

دویست و شصت و یک

حرف هایی هم هست که آدم باید نگه شان دارد ناگفته یا اگر مردِ گفتن است رو در رو بگوید. چشم در چشم. ظرافت مجموعه ی همین چیزهای کوچکِ اغلب از یاد رفته است.

Monday, May 14, 2012

دویست و شصت

استیصال یعنی ندیدنِ دانه های توی خاک؛ خیال کردن که همه چیز از بیخ و بن کنده شده و دیگر امیدی نیست.

Sunday, May 13, 2012

دویست و پنجاه و نه

استفراغ، تلاشی است برای رهایی از آنچه درونِ آدمی تلنبار شده و رنج می دهدش. تهوع، آخرین اخطار است که چیزی هست که نباید باشد. افکارِ آشفته مثلا. گاهی باید واژه بالا آورد. برای رهاییِ ذهن.

Saturday, May 12, 2012

دویست و پنجاه و هشت

بی حوصلگی یعنی وقتی که بی هوا شمشیر می زنی بی آنکه نگاه کنی کجا و چه طور. بی تفاوتی یعنی نگاهی که به خونِ ریخته از زخم می اندازی و می بینی که دلت چندان هم فشرده نمی شود.

Friday, May 11, 2012

دویست و پنجاه و هفت

فراموشی ترفندی است مذبوحانه برای رهایی از باری که بر دوش می کشیم.

Thursday, May 10, 2012

دویست و پنجاه و شش

توهین در واژگانی که به کار می بریم نیست. قضاوتی است در ذهن. نا به جا، نه تنها به خاطر نتیجه ی قضاوت. که به دلیلِ نفسِ قضاوت. به واژه ها می شود لباسِ احترام پوشاند. اما در نهایت جایی درز می کند آنچه در زیر نهان است.

Wednesday, May 9, 2012

دویست و پنجاه و پنج

خوددوستی گرامی داشتِ آدمی است. دروازه ای است که دوست داشتنِ دیگری را ممکن می کند.

Tuesday, May 8, 2012

دویست و پنجاه و چهار

انقضاء یعنی بسرآمدن. انتها. پایان. یعنی رها کردنِ بقایای خالی شده از زندگی و آغازی سبک تر.

Monday, May 7, 2012

دویست و پنجاه و سه

بند و قفس در ذهنِ آدم است. گاهی همان نظمی که برای نوشته هاش داشته می شود بند. و میلی مهارناشدنی می آید به شکستنِ قفس. به شانه بالا انداختن که حالا مثلا دیرتر چه اشکالی دارد.

Sunday, May 6, 2012

دویست و پنجاه و دو

اشتباه نیروی پیش برنده است. اشتباه در آدمی عطشی بر می انگیزد به حرکت. به تلاش.

Saturday, May 5, 2012

دویست و پنجاه و یک

دلگرمی یعنی در آغوشِ گرمی که حتی وقتِ جنون هم برای تو جا دارد. 

Friday, May 4, 2012

دویست و پنجاه

 اقبال یعنی در زمانِ مناسب در جای مناسب بودن. یعنی مثلا نصفه شب باشد و گرسنه باشی و درست سرِ ساعتی که رستوران دیگر از آن به بعد کسی را راه نمی دهد برسی و غذات را بگیری.

Thursday, May 3, 2012

دویست و چهل و نه

سقوط را به تضادش با اوج و فراز، به هم بستگی اش با خمودگی و ضعف می شناسد ذهنم. مجالی است اما برای از سرِ نو برخاستن. از هیچ دنیایی نو علم کردن.

Wednesday, May 2, 2012

دویست و چهل و هشت

زیرِ پوستِ آدم می خزد. بی تاب می کند آدم را. روی صندلی هم که نشسته باشد پاها را به رقصی می جنباند. هیجان یا چیزی فراتر از آن. نامِ این حال را چه باید گذاشت؟

Tuesday, May 1, 2012

دویست و چهل و هفت

حسرت یعنی بازی ای را باختن و فراموش کردن که بازی است. که برد یا باخت، در هر حال بازی است.

Monday, April 30, 2012

دویست و چهل و شش

وابستگی، دل بستگی یعنی اسارت. بستنِ شوق و شادی به حضورِ دلبند. آدمی از دوست داشتنی که پرِ پروازش داده بود قفس می سازد، بند به دست و بالش می زند.

Sunday, April 29, 2012

دویست و چهل و پنج

ناکامل یعنی همه چیز، یعنیِ تشنگیِ آدمی برای چیزی که نیست. زندگی را قدر دانستن، هنرِ خوب دیدن است با وجودِ تمامیِ نقص ها.

Saturday, April 28, 2012

دویست و چهل و چهار

دوری یعنی دلی که تنگِ درآغوش کشیدنِ تنی است در گوشه ای از این دنیا که دست ها کوتاه اند از حلقه شدن دورش و فشردنش به سینه. مسافت یا از آن بدتر محذورات؛ ترس.

Friday, April 27, 2012

دویست و چهل و سه

عبور یعنی نگاهی که می لغزد بر آنچه از نظر می گذرد. می لغزد بر زندگی. انگار که ماهی ای در آب.

Thursday, April 26, 2012

دویست و چهل و دو

وسواس یعنی فکرِ آشفته. یعنی سخت گرفتن به زندگی. یعنی نگاه کردن به یین و یانگ و تلاش برای پاک کردنِ نیمه ی تاریک.

Wednesday, April 25, 2012

دویست و چهل و یک

بیابان. خلوت و سکوت. افقی صاف و دور از دست. آفتابی داغ و بی ملاحظه. و شبی که آسمانش آوار می شود بر سرِ آدم، بس که پر است و نزدیک. ترس یعنی چشم بربستن؛ این جادوها را همه با هم نمادِ ترس خواندن و گفتن که «زنهار از این بیابان».

Tuesday, April 24, 2012

دویست و چهل

بی تفاوتی یک سطلِ آب است بر آتشی در دل. وقتی که آتش به جای اینکه گرما بدهد و نور، شروع می کند به بلعیدنت. بی تفاوتی دفاعِ دل است در برابر شبیخون های خانمان برانداز.

Monday, April 23, 2012

دویست و سی و نه

سرگردانی یعنی گک شدن در هزارتوی فکر و خیال. یعنی حالِ آدمی که نمی داند کجای بازی است. حالِ کسی که از خواب بیدار شده و تازه فهمیده بیداری خود خوابِ دیگری است.

Sunday, April 22, 2012

دویست و سی و هشت

تردید به روایتِ دهخدا یعنی بسی واگردانیدن. همه چیز از یک سنگریزه شروع می شود یک هستهِ آغازین. آدم شروع می کند به گردانیدنش در ذهن. فکر مثل برف است و گلوله بزرگ و سنگین می شود. بزرگتر و سنگین تر. اولش بازی است اما آوار می شود آخرش.

Saturday, April 21, 2012

دویست و سی و هفت

پایداری با خستگی ناپذیری فرق دارد. استراحت از لوازمِ پایداری است. پایداری آن انگیزه ای است که صبح بعد از یک خوابِ راحت و طولانی، لبخند می آورد به لبِ آدم که این روز از آنِ توست. بیست و چهار ساعتِ کامل.

Friday, April 20, 2012

دویست و سی و شش

شهامت هميشه پرخروش نيست؛ گاهی‌وقت‌ها زمزمه‌ای‌ست در پايان روز كه می‌گويد «فردا دوباره تلاش خواهم كرد.»

مری آن رادماكر

Courage doesn't always roar. Sometimes courage is the quiet voice at the end of the day saying, "I will try again tomorrow." / Mary Anne Radmacher

Thursday, April 19, 2012

دویست و سی و پنج

از دست رفتن در خود حسرتی دارد. نشان از بودی است که نابود شده. ازدست رفتن با گم شدن فرق دارد. دنبال گشتن ندارد. هیچی است که گسترده می شود و زندگی را می بلعد.

Wednesday, April 18, 2012

دویست و سی و چهار

امن یعنی بی هراس شدن. بیم را به کناری افکندن. آسایش. مأمن یعنی جایی برای همه ی این ها. مأمنِ تن، آرامِ چاردیوار یا نیمکتی در پارک در یک روزِ دل انگیز است. مأمنِ دلِ ناآرام اما خلوت است وآغوشی گرم؛ اگر نبود خلوت و مراقبه: خود-آغوشی.

Tuesday, April 17, 2012

دویست و سی و سه

تقویت یعنی نیرو بخشیدن. توانایی را افزودن. آدم تا وقتی در محدوده ی توانایی هاش قدم می زند نه دردی حس می کند و نه فشاری. نزدیکِ مرزها باید برود تا آرام آرام به تحملِ فشار و درد، مرز را بکشد تا دورتر. تحمل و امید.

Saturday, April 14, 2012

دسترسی ندارم به اینترنت تا اطلاع ثانوی. امید که حداکثر تا دوشنبه.

Friday, April 13, 2012

دویست و سی و دو

ادایِ دِین فراتر از تشکر است. گردِ زمان گاهی می نشیند بر خاطر، تا روزی که مجالی فراهم شود برای پاسخی در خور. ادای دین، یعنی معادله را موازنه کردن.

Thursday, April 12, 2012

دویست و سی و یک

جادو هرچیزی است که ورای توجیه های روزمره است. مثلا اثرِ شفابخشی که در تماس های انسانی هست. حتی ساده ترین هاشان. یک لبخند مثلا. یا یک نگاه.

Wednesday, April 11, 2012

دویست و سی

استقامت  یعنی زیستن، در آمیخته با امید و آرزو، با چاشنیِ شوق. 

Tuesday, April 10, 2012

دویست و بیست و نه

بیم، ترس و واهمه است. قوه ی خیال است به بیراهه رفته. فرسودنِ لحظه است به ترس از واقع شدنِ محتملی، به جای تلاش برای دیگر احتمالات.

Monday, April 9, 2012

دویست و بیست و هشت

فاجعه چیزی است که هر طور هم که نگاهش می کنی سرِ جاش نیست. پای "هر طور" که می آید وسط، همه چیز گنگ می شود. چه طور می شود هرطور را انجام داد؟ چه طور می شود مطمئن بود که یک "طور"ی از قلم نیفتاده؟

Friday, April 6, 2012

تا یک شنبه در مرخصی به سر می برم.

Thursday, April 5, 2012

دویست و بیست و هفت

شکستن گاهی صدا ندارد. اصلا همان سکوت است که آدم را آگاه می کند که چیزی بود. که شکست.
شکستن، فروریختن است و گاهی دره این قدر عمیق است که تا بخواهد صدایی ازش به گوش برسد روزها و هفته ها و شاید سال ها می گذرد.

Wednesday, April 4, 2012

دویست و بیست و شش

اشتها شوق است برای چیزی، آرزو کردن اش، خواستن اش. محدود به غذا نیست. همان طور که گرسنگی. که نیاز است به چیزی، طلبی فراموشی ناپذیر. و میان طلب و شوق مِهری است. پیوندی ناگسستنی.

Tuesday, April 3, 2012

دویست و بیست و پنج

سرگردانی حالی است مستقل از جاده یا شهرِ غریب. گوشه ی خانه ی خودت هم دست از سرت بر نمی دارد. سرگردانی، سرگشتگی، حیرت. گم گشتگیِ آدمی است در هزارتوی درون.

Monday, April 2, 2012

دویست و بیست و چهار

دوستی گاهی دستی است که میانه ی حرف، تشکر یا عذرخواهی، می آید به ملایمت می نشیند روی لب، که می دانم، آرام باش و اینقدر بیهوده واژه حرام نکن.

Sunday, April 1, 2012

دویست و بیست و سه

خوشبختی بدل شدنِ رویاها به خاطرات است. زیستن و به یاد آوردنِ و بازگفتن.

Saturday, March 31, 2012

دویست و بیست و دو

تشریک یعنی هنباز کردن. در شراکت رازی است. یک را بینِ دو تقسیم کن. گاهی به جای نیم، مضاعف می شود.

Friday, March 30, 2012

دویست و بیست و یک

تعادل یعنی شب که می آید پس از روز روز که می دمد در انتهای تاریکیِ شب. یعنی استراحتی پسِ تقلا. و تکاپویی پسِ آرمیدن.

Thursday, March 29, 2012

دویست و بیست

تنهایی گوش دادن به نغمه ای است که در هیاهوی روزمرگی ها راهی برای شنیده شدن نمی یابد. 

Wednesday, March 28, 2012

دویست و نوزده

تدریج نامی است که بر عدمِ حساسیت مان به تغییرات می گذاریم. برای فراموش کردنِ جزئیات، زیرِ سایه ی نهایتِ امر.

Tuesday, March 27, 2012

دویست و هیجده

رضایت لبخندی است که نه روی لب ها، نه توی چشم ها، که در بند بندِ وجودِ آدم می نشیند. آرامشی که در وجنات آدم نهان است.

Monday, March 26, 2012

دویست و هفده

مستی به تعبیرِ دهخدا غلبه ی سرور است بر عقل. در قاموسِ من اما مستی و سرمستی همپاییِ سرور و عقل است. درایتِ محض است. رهایی است.

Sunday, March 25, 2012

دویست و شانزده

تغییر یعنی آنچه قبلا بوده و دیگر نیست یا آنچه نیوده و هست شده. تنهاقضی هست در ذاتِ مکررِ تغییر. تنها مکرری که بوده و هست و خواهد بود.

Saturday, March 24, 2012

دویست و پانزده

دوست داشتن با نزدیک بودن فرق دارد. می شود دوست داشت کسی را، از جان و دل. و با این حال، گوشه هایی از زندگی را دور از او نگاه داشت. مایه ی قوتِ دوست داشتن است. دوست داشتنِ بی اسارت.

Friday, March 23, 2012

دویست و چهارده

فراموشی حاصلِ عادت است. روزمرگی و عادت فراموشی می آورد. فراموشی، عادت را می شکند. روزمرگی را هم.

Thursday, March 22, 2012

دویست و سیزده

زندگی دست و پنجه نرم کردن است نه با دنیا یا زمانه. که با خود، با ترس های نهان، با نفرت های رخ در نقاب کشیده.

Wednesday, March 21, 2012

دویست و دوازده

درد فریادِ تن است برای جلبِ توجه. برای ابرازِ زندگی.

Tuesday, March 20, 2012

دویست و یازده

ملال، به ستوه آمدن است. بیزاری از آنچه هست یا دلتنگی برای آنچه نیست، دیگر نیست.

Monday, March 19, 2012

دویست و ده

خستگی به هم خوردگیِ دلی جویای تغییر است از مکررات. خستگی نازک شدنِ امید است. تاریکیِ سیالی است که آرام آرام از قوزکِ پا بالا می آید تا می رسد به سینه و گردن و حتی بالاتر. که امید را در خود محو می کند.

Sunday, March 18, 2012

دویست و نه

دیگران یعنی کسانی بیگانه با تمامیتِ یک انسان. همه ی آدم ها را شامل می شود. حتی گاهی خودِ انسان.

Saturday, March 17, 2012

دویست و هشت

تفاوتی هست میانِ حسِ گناه و احساسِ مسئولیت. گناه از قضاوتِ دیگران آب می خورد. مسئولیت تصمیمی فردی است.

Friday, March 16, 2012

دویست و هفت

بخشش فراموشی نیست. به یاد آوردن است، با جزئیات. دیدنِ آدمی، خطاهاش و اجتناب ناپذیری شان. لبخندِ آرامی است که می آید به لب. خانه می کند می کند در چشم.

Thursday, March 15, 2012

دویست و شش

پیچیدگی تمایلِ آدمی است به رازآلود بودن. دور از ذهن و شگفت. 

Wednesday, March 14, 2012

دویست و پنج

ویرانی ناگهانی که باشد حیرت است و ناباوری، تدریجی اش اما بسته به عمقِ وابستگی، یا شکنجه است یا عادت و فراموشی.

Tuesday, March 13, 2012

دویست و چهار

اعتماد رهایی است. از ترس. از احساسِ ضعف. باور است به توانایی های خود.

Monday, March 12, 2012

دویست و سه

قرار یعنی آرام گرفتن. یعنی ثبات. ریشه دواندن. بهار به بهار سبز شدن. زمستان را محکم و متین گذراندن. حرکت اما از بی قراری است.

Sunday, March 11, 2012

دویست و دو

رنج را می گویند که لازمه ی یافتنِ گنج است. رنج یعنی چه؟ راهی که طی می شود و دشواری هاش مگر جز گنج است؟ و رنج آیا چیزی جز ناتوانی های آدمی و نا امیدی هاش؟

Saturday, March 10, 2012

دویست و یک

خیانت فریبی است در پاسخِ اعتماد. ضربتی که از دری وارد می شود که خود گشوده ای. همتِ عالی می طلبد، باز کردنِ دوباره ی در.

Friday, March 9, 2012

دویست

قدردانی یعنی نگاه کردن به راهِ طی شده و به یاد آوردنِ تمامیِ کمک های آگاهانه. و ناآگاهانه حتی.

Thursday, March 8, 2012

صد و نود و نه

اسارت ربطی به فاصله ی دیوارهایی که دور آدم اند ندارد. بندی است در ذهنِ آدمی. منعی ناپیدا. وگرنه درونِ یک سلولِ انفرادی هم می شود موتزارت را همراه برد* و تنگی و تنهایی را به سخره گرفت.

* اشارتی به یکی از لحظه های نابِ فیلمِ رهایی از شاوشنک

Wednesday, March 7, 2012

صد و نود و هشت

خیال پنجره ای است که ذهن باز می کند وقتی که هوای تازه می خواهد.

Tuesday, March 6, 2012

صد و نود و هفت

خاطره نامی است که بر گذشته ی محوی می نهیم که تلخی هاش در چین و شکنِ گذرِ زمان مستهلک شده.

Monday, March 5, 2012

صد و نود و شش

عجز توجیه ذهن است برای کاهلی. برای نخواستن. برای ترسان پا پس کشیدن. ناتوانی یعنی چه؟ ناممکن چیست؟

Sunday, March 4, 2012

صد و نود و پنج

ارتباط یعنی تلاقی دادنِ دو هستی، مبادله ی خوشی ها، پیروزی ها، دلگرمی ها و نیز اندوه ها. یعنی روایاتِ متقاطع.

Saturday, March 3, 2012

صد و نود و چهار

نقاب که همیشه پوسته ای بر چهره نیست. گاهی عملی است که پنهان می کندت. مثل خرد کردنِ پیاز وقتی دلت گرفته اما نمی خواهی برای کسی توضیح بدهی اشکهات را. نامحسوس. فریبنده.

Friday, March 2, 2012

صد و نود و سه

آواره، سرگردان، در بِدَر و غریب نامی است که سفرنکرده بر مسافر می نهد. بر ماجراجو.

Thursday, March 1, 2012

صد و نود و دو

خستگی نه در تن که در روانِ آدمی است. جراحاتِ روح گاهی شدیدتر از پا می اندازند آدم را.
عدم دسترسی به اینترنت به مدت یک شب

Wednesday, February 29, 2012

صد و نود و یک

کوشش گاهی در دست نگه داشتن است. در درنگ. در چیره شدن بر خیال های تلخ.

Tuesday, February 28, 2012

صد و نود

غیبت به متضادش معنی می شود. عدمِ حضور. نیستی. اما گاهی بهتر از حضور حس می شود. عمیق تر و واضح تر. برای حس شاید این حضور است که به عدمِ غیبت معنی می یابد.
کدام مُقدَّم است بر دیگری؟

Monday, February 27, 2012

صد و هشتاد و نه

خالی با هیچی فرق دارد. حصاری است پیرامون هیچی: پوچی.

Sunday, February 26, 2012

صد و هشتاد و هشت

هیجان در هم آمیختگیِ امید و بی صبری و شوق است. حالی است که دقیقه ای را به عمری بدل می کند.

Saturday, February 25, 2012

صد و هشتاد و هفت

معما اسمی است که بر آنچه نمی دانیم می گذاریم. آنچه نمی دانیم و امید داریم که بینا شویم به حقیقت اش. اینکه حقیقت چیست و چه طور می شود تشخیص اش داد اما خود معمایی است.

Friday, February 24, 2012

صد و هشتاد و شش

ایده، قصه ای است که به محکِ عمل گذاشته شده.

Thursday, February 23, 2012

صد و هشتاد و پنج

بطالت دو معنی دارد که آب شان به یک جو نمی رود. بیکاری و کاهلی و معطلی از یک سو، شجاعت و دلیری از سوی دیگر. شهامت است گاهی روزی را به خود اختصاص دادن حتی اگر که در قاموسِ روزگار کاهلی نامیده شود.

Wednesday, February 22, 2012

صد و هشتاد و چهار

آزادی پندارِ شیرینی است که وقتی واردِ میدانِ عمل می شود، آدمی را عریان با خودش روبه رو می کند. 

Tuesday, February 21, 2012

صد و هشتاد و سه

دلتنگی یعنی نشستن کنج خانه، و ترانه ی آینه ی فرهاد را زیرِ لب زمزمه کردن.

Monday, February 20, 2012

صد و هشتاد و نه

خالی با هیچ فرق دارد. خالی چیزی است حصاری است پیرامون هیچ. پوچ.

صد و هشتاد و دو

همیشگی فریبی است از جنسِ اطمینان. دیواری است که در برابرِ تغییر می کشیم. از سر ترس، از شدتِ یأس.

Sunday, February 19, 2012

صد و هشتاد و یک

لرزه ای است که بر اندامِ صدای آدمی می افتد وقتی از آنچه عمیقا متأثرش کرده می گوید. چیزی از جنس شادی ای چنان عظیم که در واژه ها و صدا نمی گنجد. چه می نامند این حال را، شور؟ شیدایی؟

Saturday, February 18, 2012

صد و هشتاد

حوصله را همیشه در معیتِ صبر می بینیم. حوصله اما متین تر از صبر است. محبتِ بی هیاهو.

Friday, February 17, 2012

صد و هفتاد و نه

روزِ مبادا بهانه ای است برای زندگی را به بعد موکول کردن. بهانه ای با پشتوانه ی هزار هزار سال درایتِ بشر.

Thursday, February 16, 2012

صد و هفتاد و هشت

آرامش را و آهستگی را و طمأنینه را با تنبلی نمی شود معادل کرد. تنبلی صورتی از ترس است. هراس از بیهودگی.

Wednesday, February 15, 2012

صد و هفتاد و هفت

انرژی در طبیعت به اصطکاک مستهلک می شود و در آدمی به ترس. اصطکاک گرما می آفریند و ترس سرما. با این حال شباهت شان آنقدر هست که بشود گفت ترس اصطکاکِ ذهن است با زندگی.

Tuesday, February 14, 2012

صد و هفتاد و شش

توقع تنگ چشمی است. بی حسی است در قبالِ الطافِ کوچک.

Monday, February 13, 2012

صد و هفتاد و پنج

تصمیم چیزی است از جنسِ عمل. آنچه لقلقه ی زبان است اغلب تلاشی است برای گریز از عمل، از تصمیم.

Sunday, February 12, 2012

صد و هفتاد و چهار

مرگ متضاد زندگی نیست. همراه و هم پیاله اش است. قابی طلایی است دورِ حیات.

Saturday, February 11, 2012

صد و هفتاد و سه

انتخاب می کنیم. هر روز، هر لحظه. هر انتخاب بهایی دارد. بها گاه چیزی است که صرفِ آن انتخاب می کنیم. مثلا زمانی که به پاش صرف می کنیم. گاهی چیزهایی است که انتخاب نکرده ایم و حسرت شان مانده.

Friday, February 10, 2012

صد و هفتاد و دو

بیماری و رنجوری از تن فراتر می رود. نه دردِ تن، که شکنجِ روح است که امان می برد.

Thursday, February 9, 2012

صد و هفتاد و یک

ترس و ناامیدی و دلهره و دلشوره. مرگ در لباسِ مبدل. 

Wednesday, February 8, 2012

limited access to internet with no Farsi keyboard for a day.

Tuesday, February 7, 2012

صد و هفتاد

نظم یعنی آراستن، برپای داشتنِ کاری. دستی که می لرزد چه طور می تواند نظمی ظریف بیافریند؟ از دلِ لرزان و فکرِ آشفته چه انتظاری می رود؟ مشتی بر میز کوبیدن برای غلبه بر لرزش. دل را و فکر را چه می شود کرد؟

Monday, February 6, 2012

صد و شصت و نه

امنیت توی آدم است. به محله و شهر نیست. وگرنه که آدم گاهی توی خانه ی خودش هم ناامن است. حس اطمینان بخشی است که گاهی اعتماد خوانده می شود. نترسیدن نیست. امید است به زندگی.

Sunday, February 5, 2012

صد و شصت و هشت

آیش که فقط برای مزرعه نیست. که یک نوبت چیزی توش نکاری تا خاک قوت اش را بازیابد. روابط انسانی هم گاهی آیش لازم دارند. اندکی فاصله. مجالی برای بازیافتن.

Saturday, February 4, 2012

صد و شصت و هفت

عذابِ وجدان خشمِ نهانی است که نشانه رفته به سوی خطاهای خود. میلِ بهبود است، به بیراهه رفته.

Friday, February 3, 2012

صد و شصت و شش

کامل، درست، بی نقص. مفاهیمِ مجردی که هزاران سال است ترکه هایی بر روانِ آدمی اند. به گفتنِ اینکه هیچ چیز کامل نیست هم جای زخم هاشان به یکباره محو نمی شود.

Thursday, February 2, 2012

صد و شصت و پنج

آرزو بازی امید و ترس است. خواستن و نخواستن. آرزوهامان اگر که یقین به برآمدن شان داشتیم زمین تا آسمان تغییر می کردند. در آرزوها حقیقتِ آدمی نهان است.

Wednesday, February 1, 2012

صد و شصت و چهار

راز یعنی لبخند فروخورده و نگاهِ شیطنت آمیزی که لذتی را به انحصار خود در آورده. در رازها انحصار طلبی ای هست.

Tuesday, January 31, 2012

صد و شصت و سه

بی اعتنایی دفاع اولیه ی ذهن است در برابر ضربه های نامنتظر. طعنه های در لفافه.

Monday, January 30, 2012

صد و شصت و دو

دوراندیشی اسمی است که بر خیالِ تسلط بر زمان می گذاریم. توهمی که داوطلبانه می گذاریم دست و پامان را ببندد. حال مان را محدود می کنیم برای اجتناب از آینده ای محتمل. دوراندیشی اغلب بوی ناامیدی می دهد و ترس.

Sunday, January 29, 2012

صد و شصت و یک

خلأ همیشه در فضا نیست. گاهی در ذهن است. در میانه ِ گپ و گفت.  وقتی ناگهان انگار دیگر هیچ حرفی نمانده برای گفتن. خلأ در فضا دما ندارد. اما در ذهن سرد است.

Saturday, January 28, 2012

صد و شصت

بخت حساسیت آدم است به نقاطِ درخشانِ زندگی. نقاطی که همیشه هستند اما گاهی نگاه مان بر این نقاط نابیناست و بیهوده بر روزگار و بخت لعنت حواله می کنیم. نگاه مان تیره است و از تیره بختی می نالیم.

Friday, January 27, 2012

صد و پنجاه و نه

اعتراف فقط به گردن گرفتن خطا و پذیرش مسئولیت نیست. اعتراف، بیرون آمدن از مخفی گاهِ امن و ناشناخته است. مجال دادن است به دیگران که ببینند آدمی را؛ به تمامی اش، با همه ی نقص و نااستواری اش، زیر نور مستقیم.

Thursday, January 26, 2012

صد و پنجاه و هشت

تفاهم یعنی همدیگر را فهمیدن و معرفت حاصل کردن. تفاهم را اغلب در تشابه می جوییم. اما شباهت چیست جز خیالِ ساده دلانه ی فهمیدن دیگری، با قرار دادن اش در قالبی آشنا؟ سوءتفاهم عمیقی که سهل انگارانه درک می نامیم اش.

Wednesday, January 25, 2012

صد و پنجاه و هفت

ترس اغلب به نام های دیگر شناخته می شود: احتیاط مثلا. یا دوراندیشی. مراقبت. اسمش هر چه که باشد، به قولِ آقای بولگاکف در مرشد و مارگریتا، بزرگترین گناه جبن است.

Tuesday, January 24, 2012

صد و پنجاه و شش

طعنه کلامی است که وقتی سکوت را شکسته خراش به تنش افتاده؛ ضرب دیده. کنایه سخنی است که وقتی می خواسته از هزارتوی ذهن و سکوت خودش را بکشد بیرون، آن قدر خم شده که عضلاتش گرفته و دیگر نمی تواند قامت راست کند.

Monday, January 23, 2012

صد و پنجاه و پنج

ترس، امیدِ به بیراهه رفته است. امیدی است تحتِ سلطه ی تردید.

Sunday, January 22, 2012

صد و پنجاه و چهار

ممنوعیت، محرومیتِ تحمیلی است. محرومیت از هست ها؛ که اگر نبود، محرومیتی می شد معمولی. غصه ای و سازشی و تلاشی. از ممنوعیت اما اشتها زاییده می شود. اشتیاق و کنجکاوی. از همان لحظه که آدم و حوا با ممنوعیت رو به رو شدند، بهشتِشان رو به زوال رفت.

Saturday, January 21, 2012

صد و پنجاه و سه

بی اعتنایی آفتِ روابطِ انسانی است. به زور نمی شود توجه نشان داد ولی. توجهِ به اجبار مثلِ سم پاشی کردنِ مزرعه است و کشتنِ آفت های آشنا. راه برای آفت های دیگر باز می شود. آفت های بعضاً سهمگین تر.

Friday, January 20, 2012

صد و پنجاه و دو

امید، خیالی است که آدم را از درون گرم می کند. خیالی است که آدم وقتی می رسد به دره ای بی پُل در مسیرش، بال نمی دهدش که از دره بپرد، نه. خیالی است که در یک تنه ی درخت پلی می بیند برای ساختن.

Thursday, January 19, 2012

صد و پنجاه و یک

زندگی بی دوست داشتن می خشکد. پوک می شود از درون. دوست داشتن شق القمر نیست. به سادگیِ لبخندی است به غریبه ای در  مترو. لبخندی که لبخند به ارمغان می آورد.

Wednesday, January 18, 2012

صد و پنجاه

قدردانی و ارج نهادن، قدرت است؛ مایه ی سرزندگی و شادی های کوچکِ بی بدیل. اغلب اما زیرِ بارِ زیاده خواهی و جاه طلبی فرسوده می شود.

Tuesday, January 17, 2012

صد و چهل و نه

طعنه ی بی رحمانه ی روزگار است تنهایی توی آغوشِ کسی که خیال می کند با بازوانی که دورت حلقه کرده دارد تنهایی را پس می زند.
تنهایی کیفیتی است در احوالِ درونیِ آدم. ربطی هم به شمارِ آدم هایی که در شعاعِ پنج متریِ آدم هستند ندارد. اصلا حتی گاهی هر چه تعدادشان بیشتر، تنهایی عمیق تر می شود.

Monday, January 16, 2012

صد و چهل و هشت

قضاوت ترجمه کردنِ حال است به زبانِ گذشته؛ و اطمینان به صحتِ ترجمه.

Sunday, January 15, 2012

صد و چهل و هفت

تردید به جسارت و دل به دریا زدن معنا می دهد. اطمینان توهمی است برای گریز حتی اگر شده برای یک مدتِ کوتاه.

Saturday, January 14, 2012

صد و چهل و شش

خوشبختی، آرامشِ بعد از طوفان است. پیاده رویِ طولانی است با یک دوست. امیدِ بازیافتن.

Friday, January 13, 2012

صد و چهل و پنج

امید نیرویی است به ودیعه گذاشته شده در وجودِ آدمی. از همان دست که حیات. به پاسداشتِ حیات.

Thursday, January 12, 2012

صد و چهل و چهار

خنده درمان است. عمیق که باشد پل می شود بینِ جزیره هامان. یا که فانوس دریایی ای، راهنما.

Wednesday, January 11, 2012

صد و چهل و سه

خاطره کیسه ی آب گرمی است برای روحیه ی آدمی، که شب های سرد زمستانی را دلنشین می کند.

Tuesday, January 10, 2012

صد و چهل و دو

تنهایی روبه رو شدن است با نهانِ درون. بی مجالِ فراموشی و روگردانی.

Monday, January 9, 2012

صد و چهل و یک

فراموشی داروی مخدّر ذهن است برای تسکینِ دردِ زخم های قدیمی و حسرت ها. راهی بِه از تخدیر باید.

Sunday, January 8, 2012

صد و چهل

پیش داوری از اطمینانِ عمیقی سرچشمه می گیرد که آدمی به قوه ی مشاهده و استنتاج خود دارد. و اطمینان فریبِ وسوسه انگیزی است برای گریز از انبوهیِ ممکن ها.

Saturday, January 7, 2012

صد و سی و نه

می گویند گرسنه نبودی که عاشقی یادت بره. گرسنگی، عشق بی ادعایی است و نه فقط به غذا. به هر چیزی می شود گرسنه بود.

Friday, January 6, 2012

صد و سی و هشت

شرمندگی صمیمت را به زوال می برد. بارِ شرمندگی را به جبران و نه به فرار سبک کردن از چیزهایی است که وصفشان می شود آنچه حافظ می گوید:
دردیّ و سخت دردی، کاریّ و صعب کاری

Thursday, January 5, 2012

صد و سی و هفت

تاوان درد را که پاک نمی کند. دردی است، راهی است برای فهمیدن. تاوانِ حقیقی از نقطه ای شروع می شود که درد در درک محو می شود.

Wednesday, January 4, 2012

صد و سی و شش

پختگی و بلوغ است که آدم از عرشِ اعلا بیاید پایین و به جای انکارِ مشکلاتش، پیِ راهِ چاره برود.

Tuesday, January 3, 2012

صد و سی و پنج

سخت گرفتن به خود، وسوسه ای می شود برای پنهان کردنِ خطا. برای لاپوشانی مبادا که خدشه ای به چهره ی بی نقصی که ساخته ای وارد شود.

Monday, January 2, 2012

صد و سی و چهار

صداقت، شهامتِ روبه رو شدن است با آنچه پسندمان نیست.  

Sunday, January 1, 2012

صد و سی و سه

مسئولیت پذیری دست برداشتن از بازی هایی است که برای پنهان کردنِ آنچه در زیر نهان است می کنیم. آشتی با خود.