Wednesday, August 31, 2011

دوازده

گناه ابزاری است برای به بند کشیدن ذهن زیرِ یوغِ قضاوت.

Tuesday, August 30, 2011

یازده

قدردانی آنگاه معنا می یابد که تلاش را ارج بنهیم رها از قید و بند نتیجه. در بایستگیِ سپاس گزارِ الطافِ پیروزمند بودن، شکی نیست. اما نادیده انگاشتن لطف نهفته در تلاش های به ثمر ننشسته، بی مبالاتی ست.

Monday, August 29, 2011

ده

خیانت یعنی چه؟ یعنی دیگری را امیدی دادن و از پس اش بر نیامدن؟ یعنی دروغ. به دیگری... و به خود.

Sunday, August 28, 2011

نه

اسارت یعنی متروی از کار افتاده و خیال اینکه بخواهی جایی بروی و نتوانی.

Saturday, August 27, 2011

هشت

گریز یعنی همه ی حرف های نگفته. همه ی زمزمه هایی که وقتی پرسیدی ام که چه گفتی؟ گفته ام هیچ. یعنی همه نوشته های منتشر نشده. همه ی یادداشت های پاره شده. یعنی وبلاگ های متروک.

Friday, August 26, 2011

هفت

روحیه یعنی لبخند یا قهقهه حتی و بی خیال شانه بالا انداختن. یعنی سرپوشی بر آشوب درون گذاشتن. روحیه یعنی آرام دست به پشت خویش کشیدن و خود را دلداری دادن که کسی نیست. آرام باش. بی تابی نکن. خودت زخم هایت را بلیس.

Thursday, August 25, 2011

شش

دلتنگی یعنی آرزوی در آغوش کشیدن هر روزه ات. یعنی چشم چرخاندن برای دیدن ات در خیابان های شلوغ شهری که هیچ وقت در آن نبوده ای

Wednesday, August 24, 2011

پنج

زندگی: آبتنی کردن در حوضچه اکنون1

این است که:

دلا کی به شود حالت، اگر اکنون نخواهد شد؟2

1 سهراب سپهری
2 حافظ

Tuesday, August 23, 2011

چهار

آزادی

به کلام همه آزادی را تحسین می کنند، همه خواستارش اند. اما هر بار که عرصه برشان تنگ شود، اول چیزی که فدا می کنند آزادی است. هر بار که به جای پذیرفتن اشتباهی بهانه ای می آورم برای شانه خالی کردن از تبعاتش، آزادی ام را در انتخاب آن راه هر چند نادرست زیر سوال می برم

Monday, August 22, 2011

سه

سرنوشت

از سر باز نمی شود کرد بار مسئولیت را. باید آفرید لحظه لحظه، سطر سطرش را. چیزهایی خارج از اختیار ما هست. مثلا محل تولد یا  فرهنگی که در آن بزرگ می شویم. این ها همه شرایط اولیه اند. تلنگری در آغاز. اینکه در پاسخ نهایی چه قدر موثر باشند، انتخاب من است. انتخاب، اختیار، مسئولیت

Sunday, August 21, 2011

دو

تردید

اسمش را می گذارم تردید،  اما ملغمه ای است از مسئولیت ناپذیری و ترس. از کمال گرایی آب می خورد. از بیزاری از اشتباه، از بر خود نبخشیدن.

نقطه ی مقابل اش دل به دریا زدن است گمانم. شهامت

Saturday, August 20, 2011

یک

آغاز

اراده ای که متمرکز می شود بر به وجود آوردن. دل سپردن به راه است گاهی. و مگر نه اینکه تمام زندگی ما به رهروی می گذرد؟ راه سپردن. رفتن و نرسیدن. همواره در آغازیم. آغازِ باقیِ راه.