تردید
اسمش را می گذارم تردید، اما ملغمه ای است از مسئولیت ناپذیری و ترس. از کمال گرایی آب می خورد. از بیزاری از اشتباه، از بر خود نبخشیدن.
نقطه ی مقابل اش دل به دریا زدن است گمانم. شهامت
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
چه خب گفتی اینو!
ReplyDeleteگاهی نمیتونم مرز بین تردید و ترس رو تشخیص بدم فریده و نمیدونم اسم اون حالتم رو بزارم تردید یا ترس . گاهی هم البته، ترسیدم از قضاوت شخص سوم، از اینکه نکنه منو یه ترسو ببینه و نبینه این تردید منو یا تردید و ترس رو یکی ببینه! انگار یه جوری جا افتاده که ترس همیشه نشونه ضعفه .نشونه ضعفه به نظرت؟؟؟هرجا بحث انتخاب باشه مسلما ردی از تردید هم هست.انگار انتخاب واژه ترس آسونتر براشون!
وقتی از شهامت گفتی ییهو دلم ریخت . به این فکر کردم که چه قد دلم شهامت میخواد