تقویت یعنی نیرو بخشیدن. توانایی را افزودن. آدم تا وقتی در محدوده ی توانایی هاش قدم می زند نه دردی حس می کند و نه فشاری. نزدیکِ مرزها باید برود تا آرام آرام به تحملِ فشار و درد، مرز را بکشد تا دورتر. تحمل و امید.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
And I also know how important it is in life "not necessarily to be strong, but to feel strong" to measure yourself at least once “to find yourself at least once in the most ancient of human conditions, facing the blind, deaf stone alone" with nothing to help you but your hands and your own head. (Into the Wild)
ReplyDelete