غیبت به متضادش معنی می شود. عدمِ حضور. نیستی. اما گاهی بهتر از حضور حس می شود. عمیق تر و واضح تر. برای حس شاید این حضور است که به عدمِ غیبت معنی می یابد.
کدام مُقدَّم است بر دیگری؟
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
Aren't most suicides intended to punish someone else?
ReplyDelete