توجیه یعنی همین که حواس ات پرت شود و موعد مقرر بگذرد و بعد با خودت بخوانی:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسبِ جمعیت از آن زلف پریشان کردم
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسبِ جمعیت از آن زلف پریشان کردم
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
No comments:
Post a Comment