وابستگی، دل بستگی یعنی اسارت. بستنِ شوق و شادی به حضورِ دلبند. آدمی از دوست داشتنی که پرِ پروازش داده بود قفس می سازد، بند به دست و بالش می زند.
Monday, April 30, 2012
Sunday, April 29, 2012
دویست و چهل و پنج
ناکامل یعنی همه چیز، یعنیِ تشنگیِ آدمی برای چیزی که نیست. زندگی را قدر دانستن، هنرِ خوب دیدن است با وجودِ تمامیِ نقص ها.
Saturday, April 28, 2012
دویست و چهل و چهار
دوری یعنی دلی که تنگِ درآغوش کشیدنِ تنی است در گوشه ای از این دنیا که دست ها کوتاه اند از حلقه شدن دورش و فشردنش به سینه. مسافت یا از آن بدتر محذورات؛ ترس.
Friday, April 27, 2012
دویست و چهل و سه
عبور
یعنی نگاهی که می لغزد بر آنچه از نظر می
گذرد. می
لغزد بر زندگی. انگار
که ماهی ای در آب.
Thursday, April 26, 2012
دویست و چهل و دو
وسواس یعنی فکرِ آشفته. یعنی سخت گرفتن به زندگی. یعنی نگاه کردن به یین و یانگ و تلاش برای پاک کردنِ نیمه ی تاریک.
Wednesday, April 25, 2012
دویست و چهل و یک
بیابان. خلوت و سکوت. افقی صاف و دور از دست. آفتابی داغ و بی ملاحظه. و شبی که آسمانش آوار می شود بر سرِ آدم، بس که پر است و نزدیک. ترس یعنی چشم بربستن؛ این جادوها را همه با هم نمادِ ترس خواندن و گفتن که «زنهار از این بیابان».
Tuesday, April 24, 2012
دویست و چهل
بی تفاوتی یک سطلِ آب است بر آتشی در دل. وقتی که آتش به جای اینکه گرما بدهد و نور، شروع می کند به بلعیدنت. بی تفاوتی دفاعِ دل است در برابر شبیخون های خانمان برانداز.
Monday, April 23, 2012
دویست و سی و نه
سرگردانی یعنی گک شدن در هزارتوی فکر و خیال. یعنی حالِ آدمی که نمی داند کجای بازی است. حالِ کسی که از خواب بیدار شده و تازه فهمیده بیداری خود خوابِ دیگری است.
Sunday, April 22, 2012
دویست و سی و هشت
تردید به روایتِ دهخدا یعنی بسی واگردانیدن. همه چیز از یک سنگریزه شروع می شود یک هستهِ آغازین. آدم شروع می کند به گردانیدنش در ذهن. فکر مثل برف است و گلوله بزرگ و سنگین می شود. بزرگتر و سنگین تر. اولش بازی است اما آوار می شود آخرش.
Saturday, April 21, 2012
دویست و سی و هفت
پایداری با خستگی ناپذیری فرق دارد. استراحت از لوازمِ پایداری است. پایداری آن انگیزه ای است که صبح بعد از یک خوابِ راحت و طولانی، لبخند می آورد به لبِ آدم که این روز از آنِ توست. بیست و چهار ساعتِ کامل.
Friday, April 20, 2012
دویست و سی و شش
شهامت هميشه پرخروش نيست؛ گاهیوقتها زمزمهایست در پايان روز كه میگويد «فردا دوباره تلاش خواهم كرد.»
مری آن رادماكر
Courage doesn't always roar. Sometimes courage is the quiet voice at the end of the day saying, "I will try again tomorrow." / Mary Anne Radmacher
Thursday, April 19, 2012
دویست و سی و پنج
از دست رفتن در خود حسرتی دارد. نشان از بودی است که نابود شده. ازدست رفتن با گم شدن فرق دارد. دنبال گشتن ندارد. هیچی است که گسترده می شود و زندگی را می بلعد.
Wednesday, April 18, 2012
دویست و سی و چهار
امن یعنی بی هراس شدن. بیم را به کناری افکندن. آسایش. مأمن یعنی جایی برای همه ی این ها. مأمنِ تن، آرامِ چاردیوار یا نیمکتی در پارک در یک روزِ دل انگیز است. مأمنِ دلِ ناآرام اما خلوت است وآغوشی گرم؛ اگر نبود خلوت و مراقبه: خود-آغوشی.
Tuesday, April 17, 2012
دویست و سی و سه
تقویت یعنی نیرو بخشیدن. توانایی را افزودن. آدم تا وقتی در محدوده ی توانایی هاش قدم می زند نه دردی حس می کند و نه فشاری. نزدیکِ مرزها باید برود تا آرام آرام به تحملِ فشار و درد، مرز را بکشد تا دورتر. تحمل و امید.
Saturday, April 14, 2012
دسترسی ندارم به اینترنت تا اطلاع ثانوی. امید که حداکثر تا دوشنبه.
Friday, April 13, 2012
دویست و سی و دو
ادایِ دِین فراتر از تشکر است. گردِ زمان گاهی می نشیند بر خاطر، تا روزی که مجالی فراهم شود برای پاسخی در خور. ادای دین، یعنی معادله را موازنه کردن.
Thursday, April 12, 2012
دویست و سی و یک
جادو هرچیزی است که ورای توجیه های روزمره است. مثلا اثرِ شفابخشی که در تماس های انسانی هست. حتی ساده ترین هاشان. یک لبخند مثلا. یا یک نگاه.
Wednesday, April 11, 2012
دویست و سی
استقامت یعنی زیستن، در آمیخته با امید و آرزو، با چاشنیِ شوق.
Tuesday, April 10, 2012
دویست و بیست و نه
بیم، ترس و واهمه است. قوه ی خیال است به بیراهه رفته. فرسودنِ لحظه است به ترس از واقع شدنِ محتملی، به جای تلاش برای دیگر احتمالات.
Monday, April 9, 2012
دویست و بیست و هشت
فاجعه چیزی است که هر طور هم که نگاهش می کنی سرِ جاش نیست. پای "هر طور" که می آید وسط، همه چیز گنگ می شود. چه طور می شود هرطور را انجام داد؟ چه طور می شود مطمئن بود که یک "طور"ی از قلم نیفتاده؟
Friday, April 6, 2012
Thursday, April 5, 2012
دویست و بیست و هفت
شکستن گاهی صدا ندارد. اصلا همان سکوت است که آدم را آگاه می کند که چیزی بود. که شکست.
شکستن، فروریختن است و گاهی دره این قدر عمیق است که تا بخواهد صدایی ازش به گوش برسد روزها و هفته ها و شاید سال ها می گذرد.
شکستن، فروریختن است و گاهی دره این قدر عمیق است که تا بخواهد صدایی ازش به گوش برسد روزها و هفته ها و شاید سال ها می گذرد.
Wednesday, April 4, 2012
دویست و بیست و شش
اشتها شوق است برای چیزی، آرزو کردن اش، خواستن اش. محدود به غذا نیست. همان طور که گرسنگی. که نیاز است به چیزی، طلبی فراموشی ناپذیر. و میان طلب و شوق مِهری است. پیوندی ناگسستنی.
Tuesday, April 3, 2012
دویست و بیست و پنج
سرگردانی حالی است مستقل از جاده یا شهرِ غریب. گوشه ی خانه ی خودت هم دست از سرت بر نمی دارد. سرگردانی، سرگشتگی، حیرت. گم گشتگیِ آدمی است در هزارتوی درون.
Monday, April 2, 2012
دویست و بیست و چهار
دوستی گاهی دستی است که میانه ی حرف، تشکر یا عذرخواهی، می آید به ملایمت می نشیند روی لب، که می دانم، آرام باش و اینقدر بیهوده واژه حرام نکن.
Sunday, April 1, 2012
دویست و بیست و سه
خوشبختی بدل شدنِ رویاها به خاطرات است. زیستن و به یاد آوردنِ و بازگفتن.
Subscribe to:
Posts (Atom)