هفت وادی: وادی ششم - حیرت
درست موقعی که خیال می کنی به آرامش رسیده ای به سرت می آید. خیال می کنی که به مقصود رسیده ای، به یگانگی. سرگشته ای. و سرگشتگی به یک جور تلاش وامی داردت برای رسیدن به چیزی، جایی، کسی، بی که بدانی چه، که، کجا.
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
No comments:
Post a Comment