هفت وادی: وادی پنجم - توحید
فهمیدن. دنیا را از منظر دیگری دیدن. یکی بودن. بودن. نه قضاوتی می ماند، نه صفتی. و در این بی صفتی، یک جور پیوستگی هست. جریانی از رنگ ها و من ها به هم می آمیزد و می شود یک. می شود نور. می شود هستی.
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
No comments:
Post a Comment