هجمه ی صدا به پرده ی گوش، تصاویر به پلک های خواب زده. حمله ی ضرباهنگِ به جمجمه. تجاوز صورِ مختلف دارد. حریمی است بی پروا شکسته شده.
Thursday, October 31, 2013
Wednesday, October 30, 2013
ششصد و پنجاه و دو
رنج لختیِ عادت را می شکند. رنج را از هر طرف که نگاه کنی رنج است و هیچ کامِ سالمی نیست که شیرین بشود ازش.
پس نوشت. از خلاف آمدِ عادت بطلب کام را یادت هست آقای حافظ؟ خب همیشه هم این طورها نیست. خوش به حالِ تو ولی به هر حال. ما که بخیل نیستیم.
Tuesday, October 29, 2013
ششصد و پنجاه و یک
درد یعنی نفس های بریده ی پشتِ تلفن وقتی که دستت از در آغوش کشیدنش کوتاه است. یعنی لحنِ بی تفاوتی که ناگاه سکوت می شود و صدای بالا کشیدنِ بینی و لحنی که هنوز بی لرزش و بی تفاوت است. درد یعنی نبودن وقتی که باید باشی.
Monday, October 28, 2013
ششصد و پنجاه
دندان سرِ جگر و حرف ها در خون و جراحتِ دل خفه کردن. سکوت و بهانه ها را به چاه ریختن. دردهای واقعی لال می کنند آدم را وقتی که صبر تنها چاره است.
Saturday, October 26, 2013
ششصد و چهل و نه
بهترین ها لزوما ماندگار نیستند. غریزه ی بقا گاهی دیوار می شود برابر انسان. آن چیزی که توی آدم با این غریزه می جنگد، آن ایده آل-گرای پنهان. اسمش می شود وجدان، معرفت یا مرام مثلا.
Thursday, October 24, 2013
ششصد و چهل و هشت
دانش پیش برنده نیست. مهارت هم. نیرویی دیگر است که آدم را به شب بیداری وا می دارد. که قرار از آدم می گیرد تا کاری انجام شود، چیزی آفریده شود. شوق شاید یک نامش باشد. یا عشق مثلا.
Wednesday, October 23, 2013
ششصد و چهل و هفت
چروک خوردگیِ ذهن و خارشِ چشم. کوفتگیِ شانه ها و لب های ترک خورده. گاهی چاره ی خستگیِ فعالیت است.
Tuesday, October 22, 2013
ششصد و چهل و شش
مثلِ کوسه ای که شتابان می آید و به یغما می برد. مثلِ خورشید که به افق که نزدیک می شود سریع تر می سُرَد. مرگ در نمی زند.
Monday, October 21, 2013
ششصد و چهل و پنج
شب های خستگی و مداومت، نوشتن ها و باز نوشتن ها، کلافگی ها و شوق، رویاها و دلهره ها. شب های مشق.
Sunday, October 20, 2013
ششصد و چهل و چهار
جمله های ناتمام و خیال های تکه تکه. نفس های نیمه کاره ی هق هقه های ساکت است. آشفتگی همان نیمه های گمشده است.
Friday, October 18, 2013
ششصد و چهل و سه
تمامش دود می شود. نابود می شود. در سکوت. در آزردگی های بر زبان نیامده. در کج فهمی های بی حساب یا شاید هم با حساب. سوءتفاهم.
Thursday, October 17, 2013
ششصد و چهل و دو
قشنگ آفرینش لبخندترین شادی دنیا در چشمهای توست
قشنگ یعنی دستهای من
که از عطر نارنجهات
مستی از سرش نمیپرد
قشنگ یعنی لبهای تو
که یک باغ آلبالوی رسیده را
در آن شهید کردهاند
عباس معروفی
Tuesday, October 15, 2013
ششصد و چهل و یک
در مبارزه، در جنگ، هر چه قدر هم به رنگ و لعابِ جوانمردی و آزادگی گره اش بزنی، تو بگیر پهلوان، اصلا رستم، تنگ نظری هست. جنگ خط کشیدن است بین ما و آن ها. خطی از آتش.
سهراب می میرد.
سهراب می میرد.
Monday, October 14, 2013
ششصد و چهل
هراس و دلهره ی مبادا رنجاندن ها. نوشتن ها و انتظارِ پاسخی یا لبخنده ای. بی صبریِ ساکتِ دلهره ناکِ امیدوار. آن حالِ آغازِ رفاقت و رابطه. اسمش چیست؟
Sunday, October 13, 2013
ششصد و سی و نه
دردِ بی درمان است. خانمان برانداز. می آید مثلِ طوفان و می شوید و می برد و تو می مانی عریان. قماری است که از آن چاره نیست. می بازی و می مانی و باز می بازی. عشق.
Saturday, October 12, 2013
ششصد و سی و هشت
مثلِ نیرویی که شهرزاد را می راند به کامِ نامعلومِ خانه ی شاه. همان شوقِ شاید بتوانم، همان خیالِ چاره ای که بی تو ناچار است. دلیلِ زندگی و ادامه دادن در میانه ی طوفان. انگیزه.
Wednesday, October 9, 2013
ششصد و سی و هفت
نفرت مخالفِ عشق نیست. در نفرت احساسی هست آتشین. گرچه آزارنده با این حال ارتباطی هست، زنده و محکم هنوز. مقابلِ عشق، بی تفاوتی است. بی حسی. مردن و مرده پنداشتن.
Tuesday, October 8, 2013
ششصد و سی و شش
بلوغ یعنی دیدنِ وقایع آن طور که هستند، آن طور که در هفتاد سالگی به خاطر خواهند آمد.
Monday, October 7, 2013
ششصد و سی و پنج
زبان آینه ی احوالِ آدم است. وگرنه همان ماه که بر سرِ عشاق می تابد بر سرِ تنهایان می تابد. همان بارانی که رقص می آورد، آینه ی تمام نمای اندوه و مرارتِ دیگرانی می شود.
Sunday, October 6, 2013
ششصد و سی و چهار
آدم از پسِ دلهره بر می آید. از پسِ کارهای ناتمام هم. از یأس می گذرد وقتی که کوه را می شکند به هزاران سنگریزه و ذره ذره کنار می زندش. اراده است که می رانَدَش.
Saturday, October 5, 2013
ششصد و سی و سه
چوبِ دو سر طلاست. قبولش منت است و نپذیرفتنش اهانت. حرفِ بی اساسِ خانمان برانداز است. تعارف.
Subscribe to:
Posts (Atom)