نحوست نه عدد است، نه شکستگیِ آینه، نه جهتِ نعلِ اسب. نحوست خیالِ بیمار است. حافظه ی رنجوری است که خوشی ها را می فرستد به سیاهچال و چنگ می زند به تلخی. می کندشان فرشِ سرای خاطره، پرده شان می کند به پنجره ی حواس.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
No comments:
Post a Comment