Friday, September 27, 2013

ششصد و سی و دو

همین پیمان های شکسته، همین طعنه های نیش دار، همین نشنیدن ها و مجال ندادن ها. همین جنایت های روزمره.

پس نوشت. یک هفته مسافرت. تا شنبه نیستم.

Wednesday, September 25, 2013

ششصد و سی و یک

اسطوره روایتی است در جست و جوی معنایی بر واقعه. ورای آنچه شد می گردد پیِ هستیِ پنهان در پیش آمد. تاریخ نیست، نقلی است از آنچه شد، که هنوز و هر روز هست.

Tuesday, September 24, 2013

ششصد و سی

انگیزه به استخوان می ماند. نباشد، آدمی می شود یک کیسه ی وارفته. انبوهی از استعدادهای خاموش و توانایی های گره خورده. می بندی شان به استخوانِ انگیزه و راه می روی. می دوی. می روی.

Sunday, September 22, 2013

ششصد و بیست و نه

ماهِ نیمه و آسمانِ بی ستاره. پنجره ها ستاره های شهرند. سایه ها، هزار و یک قصه ی ناگفته.

Saturday, September 21, 2013

ششصد و بیست و هشت

منبر، صندلی نیست که می نشیند برش با چانه ی گرم. طرزِ فکر است. خیال اینکه من می فهمم و تو نه. من بهتر می فهمم و تو نه.

Friday, September 20, 2013

ششصد و بیست و هفت

دلخوشی: غروبِ آفتاب روی رود و من روی دوچرخه در جاده ی حاشیه ی رود و نسیمِ اوایلِ پاییز توی موهام. احتیاط را گذاشتم توی کوله پشتی.

Wednesday, September 18, 2013

ششصد و بیست و شش

شهامت صدایِ مرددی است که خاموشی را می شکند. نفسی است که بی مهابا بر می آید. گامی است خلاف سیل. زندگی است با همه ی تردیدها و دلهره هاش.

Tuesday, September 17, 2013

ششصد و بیست و پنج

راهِ پس و پل های آبادِ پشتِ سرِ هر چه قدر هم پشت گرمی، عاقبت قدم را سست می کند. احتیاط شاید حافظِ تن باشد اما معصوم ترین قاتلِ جان است.

Monday, September 16, 2013

ششصد و بیست و چهار

رفاقت به سابقه نیست. به سال و ماه نیست. یک جمله است گاهی. یک اشارتِ سر. نشانی از درکِ متاقبل در هیاهوی زندگی.

Sunday, September 15, 2013

ششصد و بیست و سه

کوتاهیِ شب های مشق های ناتمام و کش آمدن شان در اتاقِ انتظار، پر از امید و دلهره. نسبی.

Saturday, September 14, 2013

ششصد و بیست و دو

خشونت قربانی می گیرد. انگار که شمشیری بی دسته. ضربت بر قربانی هر چه محکم تر، آسیب عمیق تر. ردِ ناپیدای خشونت بر جانی. آن درد، آن زخم.

Friday, September 13, 2013

ششصد و بیست و یک

بنفش یاسیِ کمرنگ، آن قدر که به سفیدی می زند، فردیت همین بازیِ رنگ است در خاکستریِ بشریت. همین ته رنگ های محو.

Thursday, September 12, 2013

ششصد و بیست

خنده خوشی نیست. گاهی هم از سرِ ناچاری است. انگار که ذهن گریز می زند از مردابی که می خواهد در بر بگیردش با سبک و شوخی گرفتنِ همه چیز.

Wednesday, September 11, 2013

ششصد و نوزده

درد و خاطره. بازیِ حافظه است. کمتر از یک ثانیه شاید بوده باشد. در یادِ آدمی اما کش می آید. انگار که دورِ کُند ضبط کرده باشندش. خیلی آهسته و آرام از لحظه ی لغزش تا عدمِ تعادل و زمینی که نزدیک و نزدیک تر می شود...

Tuesday, September 10, 2013

ششصد و هیجده

بی ثمری مرگ است. زندگی را به یغمای زمان باختن. قمارِ بی برد...

Monday, September 9, 2013

ششصد و هفده

مثلِ نگاهِ مردِ بی خانمانِ خوابیده گوشه ی ایستگاهِ قطار. مثلِ خیالِ آسوده ی رهگذرانِ شتابان. مثلِ چشمانِ خشکِ من که دیگر اشک درشان جمع نمی شود. مثلِ جای تو. خالی.

Sunday, September 8, 2013

ششصد و شانزده

توقعاتِ بیجا و اتهاماتِ ناروا. همین اشتباه می کنی های بی پشتوانه و نمی فهمی های قبل از گفت و گو. دلخوری.

Saturday, September 7, 2013

ششصد و پانزده

زنی می رقصد و عالمی خیال برش می دارد که زادگاهِ زن حقِ قضاوت می دهدشان. زنی زندگی و رویاش را می رقصد و حرمت فردیت گم می شود در غوغای فرهنگِ زادگاه و سیاست. تنگ نظری.

Friday, September 6, 2013

ششصد و چهارده

حالِ دخترکی که صبح از جا بر می خیزد و می دود توی باغچه. قهقهی که بر می کشد از خوشیِ دیدنِ اولین بهار نارنجی که روزها چشم انتظارش بوده. پیروزمندی.

Tuesday, September 3, 2013

ششصد و دوازده به اضافه ی یک

نحوست نه عدد است، نه شکستگیِ آینه، نه جهتِ نعلِ اسب. نحوست خیالِ بیمار است. حافظه ی رنجوری است که خوشی ها را می فرستد به سیاهچال و چنگ می زند به تلخی. می کندشان فرشِ سرای خاطره، پرده شان می کند به پنجره ی حواس.

Sunday, September 1, 2013

ششصد و دوازده

دردِ نامنتظرِ استخوانی که سال ها پیش شکسته. دردی قدیمی و آشنا. مثلِ بوی کنده ی توی اجاق و غباری که کمرِ شکسته اش در اتاق به پا می کند و سرفه های بعدش. آشنایی همیشه به خوشی نیست. گاهی هم به هراس است. یا درد.