خسته یعنی مجروح و آسیب دیده. بیهودگی آسیبِ ذهن است. ناکامی و تلاش های بی سرانجامِ منتهی به نومیدی. خسته می شود آدم. امید که باشد خستگی نمی ماند.
پس نوشت. اینترنت نداشتم دیشب. دیر شد.
در تلاش برای انتقال معانی، در تکاپوی دانستن و دریافتن، ناگزیر دست می یازیم به واژگان. خیال خامی است اگر بپنداریم که واژگان مشابه مان معانی یکسانی دارند. واژگان من زنده اند، از روزی به روز دیگر، حتی از ساعتی به ساعتی دیگر هزار بالا و پایین زندگی را از سر می گذرانند. من و واژگانم با هم بزرگ می شویم، با هم می رویم زیر آفتاب و سرمست حیات می شویم. با هم دل مان می گیرد و خموده و گرفته می شویم. باری، در تکاپوی شناخت خویش به واژگان رو آورده ام
No comments:
Post a Comment