کدام واژه، کدام تعبیر توصیف می کند آدمی را که پاسخِ درخواست را فقط در آری می بیند و بر نه چنان می خروشد که آگاه شوی که خواهش، از سرِ عادت بوده فقط؟
Friday, August 31, 2012
Thursday, August 30, 2012
سیصد و پنجاه و دو
زیبایی پیش بینی ناپذیر است، آنگاه که حواسِ آدمی نوازش می شود به در هم آمیختگیِ اجزایی که تنهایی شان را به بی اعتنایی می گذرانده. اما ترکیب شان می شود ردی عمیق از لذتی از ناکجا وارد آمده بر خاطر.
Wednesday, August 29, 2012
سیصد و پنجاه و یک
نگرانی، شمشیرِ دو لبه ی علاقه است. نشانِ محبت است، نامحسوس، در دلِ ایشان. بندِ اسارت است در دستشان. در فریادشان برای محافظت از تو در برابرِ نامعلومی که در یأس شان جز شر نیست.
Tuesday, August 28, 2012
سیصد و پنجاه
واکنش یعنی چگونه ای که در اختیارِ آدم است. یعنی نوبتِ بازی را چه طور استفاده کردن. واکنش یعنی فعالیت را برگزیدن به جای انفعال.
Monday, August 27, 2012
سیصد و چهل و نه
بغض اندوهی است که مرهمی برایش در این نزدیکی نیست. بغض فریادی است که گوشی برایش در این نزدیکی نیست. بغض اشکی است که آغوشی برایش در این نزدیکی نیست. از فاصله آب می خورد.
Sunday, August 26, 2012
سیصد و چهل و هشت
لطف بار نیست. لطف، اجابتِ خواهش است به پاسِ عزتِ خواهنده، به شوقِ دیدنِ شادی اش. پشتِ گوش که انداخته شد، به زحمتی می ماند. دیگر نه برای خواهنده شادی می آورد و نه لطف است.
Saturday, August 25, 2012
سیصد و چهل و هفت
طنین یعنی تکرارِ صدا در سکوتِ بیکرانه ی ذهن. پژواکی از گذشته، که پرده می اندازد بر آواهای اکنون.
Friday, August 24, 2012
سیصد و چهل و شش
آفرینش یعنی دست را در گِل فرو کردن؛ تا آرنج. شکل دادنش به ضرب و نوازش. و بعد، صبوری کردن تا که خشک شود.
Thursday, August 23, 2012
سیصد و چهل و پنج
تأخیر یعنی زمان را دیدن که تنها یکی پایه ی ارجحیت است. معادله را گسترده کردن تا که دیگر معیارها را هم پوشش دهد.
Wednesday, August 22, 2012
سیصد و چهل و چهار
اعتماد، به امانت سپردنِ اسرار است. امانت یک بار که برباد رفت، جبران و بازیافتن اش اگر نه ناممکن، تلاشِ پسیشه می طلبد.
Tuesday, August 21, 2012
سیصد و چهل و سه
طبیعی هم مثلِ انسانی از آن صفاتی است که هر چیزی را شامل می شود. حتی آنچه در نظرِ اول خلاف می نماید. طبیعی هر چیزی است که هست، همان طور که انسانی هر چیزی است وابسته به انسان. در انسانی نشانی از خوب یا بد نیست. همان طور که در طبیعی.
Monday, August 20, 2012
سیصد و چهل و دو
سوءتفاهم، نفهمیدن یا به اشتباه فهمیدن است. بی غرض. دردِسر آنجاست که خواسته های نهان، پرده می شود بر فهم. هر تلاشی به بیراهه می رود.
Sunday, August 19, 2012
سیصد و چهل و یک
اتهام زدن یعنی قضاوت و حکم، بی فرصتِ دفاع. یک سویه.
Saturday, August 18, 2012
سیصد و چهل
مطلق، بی چون و چراست. بی قید است. آدم مقید است اما. به بندِ زمان، به زنجیرِ حواس، به قفسِ خاطرات، تجربیات و درایت.
Friday, August 17, 2012
سیصد و سی و نه
بازیگوشی بر هم زدنِ روالِ معمول است. اهم و مهم های غالب را به کناری گذاشتن و از سرِ نو تعریف کردن شان.
Thursday, August 16, 2012
سیصد و سی و هشت
سپاس تلاشی است برای شریک کردنِ یاریگرت در شادی. در کمک کردن اما شادی ای هست که آدمی را بی نیاز می کند از این همه.
Wednesday, August 15, 2012
سیصد و سی و هفت
عزتِ نفس یعنی نظرِ دیگران را جُستن درباره ی علایق شان. نه از سرِ ناچیز خواندنِ نظرِ خود، که از سرِ یگانگی ها.
Tuesday, August 14, 2012
سیصد و سی و شش
جوانی یعنی توانِ امید بستن، تکاپو برای برآوردنِ آرزوها. تفاضلِ سال ها فقط یک عدد است، بی ربط به زندگی.
Monday, August 13, 2012
سیصد و سی و پنج
مسئولیت اهمیتی است که آدمی برای کسی یا چیزی قائل می شود. انگیزه ای است که بر خستگی چیره می شود.
Sunday, August 12, 2012
سیصد و سی و چهار
رفاقت یعنی من که خیال می کنم خود خواهی است فلان آرزو، و تو که خیال می کنی برآوردنش لطف است و کاری است که باید بشود.
Saturday, August 11, 2012
سیصد و سی و سه
رسوب یعنی سکون و کهولت. یعنی آنچه به بی توجهی ریشه می دواند و به فراموشی تثبیت می شود.
Friday, August 10, 2012
سیصد و سی و دو
دلهره یعنی آلودگیِ امید به یأس. ترس نیست. ترس به یک لحظه می ریزد به دلِ آدم. دلهره اما آرام آرام سرک می کشد و نامحسوس آدم را غرق می کند.
Thursday, August 9, 2012
سیصد و سی و یک
زمان مایه ی تفاوتِ غرولندِ زیرِ لب است و فریاد. درد وقتی یکباره می آید فریاد می شود و وقتی مرورِ زمان می آوردش، غرولند. درد همان است. یکبارگی و شوک اما نه.
Wednesday, August 8, 2012
سیصد و سی
یک حدِ میانه ای هست، بینِ شتاب زدگی و مس مس کردن. آنجا که کارها انجام می شود. حاصلِ بهینه سازیِ کیفیت از یک سو و زمانِ صرف شده از دیگر سو. نمی دانم چرا واژه ای برای این حدِ میانه در ذهنم نیست.
Tuesday, August 7, 2012
سیصد و بیست و نه
آشفتگی نسبی است. اختلال است در نظمی که انتظارش می رود. وگرنه بی توقعِ ترتیبی در آنچه خواهد بود، آشفتگی را در قیاس با چه تعریف کنیم؟
Monday, August 6, 2012
سیصد و بیست و هشت
سوء تفاهم یعنی به بیراهه رفتنِ ترجمانِ واژگان و حرکات. یعنی بی اهمیتِ من که مهم و شاید حتی اَهَمِّ دیگری است.
Sunday, August 5, 2012
سیصد و بیست و هفت
فرق است میانِ هنجار و اخلاق. هنجار آن است که عموم می کند و اخلاق؟ کیست که تعریفِ جامع و مانع بدهد از اخلاق؟
Saturday, August 4, 2012
سیصد و بیست و شش
فداکاری در خودش منّت دارد. منّت و انتظار و تظاهر. باید واژه ای باشد برای وقتی که آدم برای دلِ خودش کاری می کند که دیگری خوش شود. بی منّت. بی توقعِ دیده شدن حتی. برای دیدنِ خوشی اش فقط. باید واژه ای باشد، واژه ای غیر از فداکاری. شاید عشق.
Friday, August 3, 2012
سیصد و بیست و پنج
قناعت یعنی بعد خرسندی ای که یک فنجان قهوه ی ترک می آورد، بعد از یک روزِ سخت. یعنی بزرگداشتِ لحظه و هست.
Thursday, August 2, 2012
سیصد و بیست و چهار
لقب، سوار کردنِ صفتی است بر نام. خلاصه کردنِ یک آدم است با همه ی پیچیدگی هاش در یک واژه. چه مدح باشد، چه ذم، ستم است در حقّ انسان.
Wednesday, August 1, 2012
سیصد و بیست و سه
آرزو برای نرسیدن است. شایدی است در ذهن که آدم را به حرکت می آورد. "شاید" وقتی که شد، می شود آنچه بود: خاطره. خاطره نیرو است، توان است. اما برای حرکت، برای گذر از آنچه بود، شایدی لازم است.
Subscribe to:
Posts (Atom)