کوشش گاهی در دست نگه داشتن است. در درنگ. در چیره شدن بر خیال های تلخ.
Wednesday, February 29, 2012
Tuesday, February 28, 2012
صد و نود
غیبت به متضادش معنی می شود. عدمِ حضور. نیستی. اما گاهی بهتر از حضور حس می شود. عمیق تر و واضح تر. برای حس شاید این حضور است که به عدمِ غیبت معنی می یابد.
کدام مُقدَّم است بر دیگری؟
Monday, February 27, 2012
صد و هشتاد و نه
خالی با هیچی فرق دارد. حصاری است پیرامون هیچی: پوچی.
Sunday, February 26, 2012
صد و هشتاد و هشت
هیجان در هم آمیختگیِ امید و بی صبری و شوق است. حالی است که دقیقه ای را به عمری بدل می کند.
Saturday, February 25, 2012
صد و هشتاد و هفت
معما اسمی است که بر آنچه نمی دانیم می گذاریم. آنچه نمی دانیم و امید داریم که بینا شویم به حقیقت اش. اینکه حقیقت چیست و چه طور می شود تشخیص اش داد اما خود معمایی است.
Friday, February 24, 2012
Thursday, February 23, 2012
صد و هشتاد و پنج
بطالت دو معنی دارد که آب شان به یک جو نمی رود. بیکاری و کاهلی و معطلی از یک سو، شجاعت و دلیری از سوی دیگر. شهامت است گاهی روزی را به خود اختصاص دادن حتی اگر که در قاموسِ روزگار کاهلی نامیده شود.
Wednesday, February 22, 2012
صد و هشتاد و چهار
آزادی پندارِ شیرینی است که وقتی واردِ میدانِ عمل می شود، آدمی را عریان با خودش روبه رو می کند.
Tuesday, February 21, 2012
صد و هشتاد و سه
دلتنگی یعنی نشستن کنج خانه، و ترانه ی آینه ی فرهاد را زیرِ لب زمزمه کردن.
Monday, February 20, 2012
صد و هشتاد و نه
خالی با هیچ فرق دارد. خالی چیزی است حصاری است پیرامون هیچ. پوچ.
صد و هشتاد و دو
همیشگی فریبی است از جنسِ اطمینان. دیواری است که در برابرِ تغییر می کشیم. از سر ترس، از شدتِ یأس.
Sunday, February 19, 2012
صد و هشتاد و یک
لرزه ای است که بر اندامِ صدای آدمی می افتد وقتی از
آنچه عمیقا متأثرش کرده می گوید. چیزی از جنس شادی ای چنان عظیم که در واژه ها و
صدا نمی گنجد. چه می نامند این حال را، شور؟ شیدایی؟
Saturday, February 18, 2012
صد و هشتاد
حوصله را همیشه در معیتِ صبر می بینیم. حوصله اما متین تر از صبر است. محبتِ بی هیاهو.
Friday, February 17, 2012
صد و هفتاد و نه
روزِ مبادا بهانه ای است برای زندگی را به بعد موکول کردن. بهانه ای با پشتوانه ی هزار هزار سال درایتِ بشر.
Thursday, February 16, 2012
صد و هفتاد و هشت
آرامش را و آهستگی را و طمأنینه را با تنبلی نمی شود معادل کرد. تنبلی صورتی از ترس است. هراس از بیهودگی.
Wednesday, February 15, 2012
صد و هفتاد و هفت
انرژی در طبیعت به اصطکاک مستهلک می شود و در آدمی به ترس. اصطکاک گرما می آفریند و ترس سرما. با این حال شباهت شان آنقدر هست که بشود گفت ترس اصطکاکِ ذهن است با زندگی.
Tuesday, February 14, 2012
صد و هفتاد و شش
توقع تنگ چشمی است. بی حسی است در قبالِ الطافِ کوچک.
Monday, February 13, 2012
صد و هفتاد و پنج
تصمیم چیزی است از جنسِ عمل. آنچه لقلقه ی زبان است اغلب تلاشی است برای گریز از عمل، از تصمیم.
Sunday, February 12, 2012
صد و هفتاد و چهار
مرگ متضاد زندگی نیست. همراه و هم پیاله اش است. قابی طلایی است دورِ حیات.
Saturday, February 11, 2012
صد و هفتاد و سه
انتخاب می کنیم. هر روز، هر لحظه. هر انتخاب بهایی دارد. بها گاه چیزی است که صرفِ آن انتخاب می کنیم. مثلا زمانی که به پاش صرف می کنیم. گاهی چیزهایی است که انتخاب نکرده ایم و حسرت شان مانده.
Friday, February 10, 2012
صد و هفتاد و دو
بیماری و رنجوری از تن فراتر می رود. نه دردِ تن، که شکنجِ روح است که امان می برد.
Thursday, February 9, 2012
صد و هفتاد و یک
ترس و ناامیدی و دلهره و دلشوره. مرگ در لباسِ مبدل.
Wednesday, February 8, 2012
Tuesday, February 7, 2012
صد و هفتاد
نظم یعنی آراستن، برپای داشتنِ کاری. دستی که می لرزد چه طور می تواند نظمی ظریف بیافریند؟ از دلِ لرزان و فکرِ آشفته چه انتظاری می رود؟ مشتی بر میز کوبیدن برای غلبه بر لرزش. دل را و فکر را چه می شود کرد؟
Monday, February 6, 2012
صد و شصت و نه
امنیت توی آدم است. به محله و شهر نیست. وگرنه که آدم گاهی توی خانه ی خودش هم ناامن است. حس اطمینان بخشی است که گاهی اعتماد خوانده می شود. نترسیدن نیست. امید است به زندگی.
Sunday, February 5, 2012
صد و شصت و هشت
آیش که فقط برای مزرعه نیست. که یک نوبت چیزی توش نکاری تا خاک قوت اش را بازیابد. روابط انسانی هم گاهی آیش لازم دارند. اندکی فاصله. مجالی برای بازیافتن.
Saturday, February 4, 2012
صد و شصت و هفت
عذابِ وجدان خشمِ نهانی است که نشانه رفته به سوی خطاهای خود. میلِ بهبود است، به بیراهه رفته.
Friday, February 3, 2012
صد و شصت و شش
کامل، درست، بی نقص. مفاهیمِ مجردی که هزاران سال است ترکه هایی بر روانِ آدمی اند. به گفتنِ اینکه هیچ چیز کامل نیست هم جای زخم هاشان به یکباره محو نمی شود.
Thursday, February 2, 2012
صد و شصت و پنج
آرزو بازی امید و ترس است. خواستن و نخواستن. آرزوهامان اگر که یقین به برآمدن شان داشتیم زمین تا آسمان تغییر می کردند. در آرزوها حقیقتِ آدمی نهان است.
Wednesday, February 1, 2012
صد و شصت و چهار
راز یعنی لبخند فروخورده و نگاهِ شیطنت آمیزی که لذتی را به انحصار خود در آورده. در رازها انحصار طلبی ای هست.
Subscribe to:
Posts (Atom)