Tuesday, March 26, 2013

پانصد و دو

وداع آن لحظه ی در آغوش کشیدنِ آخر توی فرودگاه نیست. آن آگاهی است که چند ساعت، چند روز یا چند هفته بعد در بر می گیردت. آنی که بود، که دیگر نیست. دردی است که در بازوانت می پیچد به خیالِ آغوشی که خالی-ماندگی اش بیش از پیش نیش می زندت.

No comments:

Post a Comment