Sunday, March 31, 2013

پانصد و هفت

خوشبختی، نان و پنیر و زیتون است بعد از یک پیاده رویِ طولانی در نم نمِ بارانِ بهاری.

Saturday, March 30, 2013

پانصد و شش

خِرَد را تمیز باید داد از بایسته ها و شایسته هایی که فرهنگ به خوردِ آدم می دهد، از آنچه عقلِ سلیم خوانده می شود و اسارتِ ذهن است. جسارتِ بنا کردنِ زندگی است به انتخاب. ساختنِ فرهنگِ خود.

Friday, March 29, 2013

پانصد و پنج

جور و جفا اغلب توقعِ برآورده نشده ی آدمی است. لطفی و توجهی که انتظارش می رفته و نصیب نشده. دستِ پیشی گرفتن است.

Thursday, March 28, 2013

پانصد و چهار

عیدِ تقویم بهانه است. تلنگر است برای آدم ها که عید را بسازند. به دیدار. به لبخند. به خوشی های که روزمره دریغ کرده اند از خود. 

Wednesday, March 27, 2013

پانصد و سه

حسادت خواستن است آمیخته به بخل. از آموزه های مسابقه وارِ زندگی آب می خورد. وگرنه خواستنی که می گویند توانستن است، کاری به دیگران ندارد. راهِ خود را پیش می گیرد مثل آب باریکه ای که آرام و سر به زیر راه خود را گرفته.

Tuesday, March 26, 2013

پانصد و دو

وداع آن لحظه ی در آغوش کشیدنِ آخر توی فرودگاه نیست. آن آگاهی است که چند ساعت، چند روز یا چند هفته بعد در بر می گیردت. آنی که بود، که دیگر نیست. دردی است که در بازوانت می پیچد به خیالِ آغوشی که خالی-ماندگی اش بیش از پیش نیش می زندت.

Monday, March 25, 2013

پانصد و یک

لذت به بار نمی آورد درختی که از یر وظیفه آب داده شده. درختی که تنها به دلهره ی محصول مراقبت دیده. وظیفه است و آهِ آسودگیِ از سر گذراندنش.

Thursday, March 7, 2013

پانصد

خانه اگر به حضوری گرم نباشد چاردیواری است تنگ. خانه که سهل است، دنیا تنگ می شود بر تشنه ای که  چشمه اش را نیافته.

پی نوشت. بیست روز مرخصی. کسی می آید بعد از این همه وقت. و چند صباحی با هم ایم بعد از این همه وقت.

Wednesday, March 6, 2013

چهارصد و نود و نه

خسته یعنی حال آنکه بعد از یک روز کار طولانی می رسد به خانه ای سرد که هیچ کس در آن منتظرش نیست.

Tuesday, March 5, 2013

چهارصد و نود و هشت

خالی یعنی چشم های نوزاد ساکت توی بغل گدای گوشه ی ایستگاه مترو. بی امید و بی رویا.

Monday, March 4, 2013

چهارصد و نود و هفت

بی پروایی اگر نبود آدم ها هنوز نشسته به غار بودند. بی پروایی به انتخاب. آنچه آن آدم های نخستین را به کشف ناشناخته ها واداشت. به خوردن چیزهای نو مثلا. به رفتن به سرزمین های ناشناخته.

Sunday, March 3, 2013

چهارصد و نود و شش

واژه ناقص است. واژه تلاش بشر است برای گنجاندن دریا در یک فنجان.

Saturday, March 2, 2013

چهارصد و نود و پنج

در روایات آمده که تکرار آبشخور آرامش است. مرز میان آرام و ملال اما از مو نازک تر. کدام واژه تمیز می دهد تکراری  را که آرام می دهد از تکراری که ملال می آورد؟

Friday, March 1, 2013

چهارصد و نود و چهار

خفقان همان دست نادیدنی است که می پیچد به گردن. که نفس را تنگ و نگاه را تیره می کند.